part ¹⁰
part ¹⁰
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
بقیه هم به تقلید از کیوم و برای جلوگیری از درگیری و شایعه پراکنی پیک هاشون رو برداشتن. منتظر تهیونگ بودیم که رفتار دوستانه ای از خودش نشون بده و با جمع همرنگ بشه. بعد از چند ثانیه مکث خم شد و تا شات و از روی میز برداشت و بین انگشت های کشیده و دست های پر قدرتش به چنگ انداخت، محکم توی دستش فشرد. طوری که زور شدید دستش موجب خرد شدن لیوان تو مشتش شد!
: تهیونگ!..
هنری با بهت گفت و عقب رفت. صورت تهیونگ از حرص قرمز شده بود. رعشه به تنم افتاد. عمر صبر تهیونگ به مرگ رسید!
با دست دیگرش که خون مالی نبود مچ دستم و محکم گرفت و بین انگشتان کشیده و محکمش هرچقدر که در توانش بود فشرد و حرص و زورش رو خالی کرد تپش قلب نامنظمم رو میشنیدم که از ترس میلرزید. با درد داد میکشیدم و التماس میکردم مچ دستم و رها کنه و تقلا های بیفایده برای آزادی!
+ تهیونگ..اروم باش و ولم کن.. مچم درد گرفت.. ولم کن آخه کجا داری من و میبری
بدون گفتن کلمه ای فقط پشت سرش من و میکشوند تا در نهایت از کلوپ خارج شدیم و پشت ساختمون، داخل کوچه تنگ و تاریکی رفتیم و ولم کرد
_ اینجا چه خبره یونا.. چرا با اون تخم حروم اومدی؟ این چه کسشعریه پوشیدی؟ میخوای مضحکه دست مردم بشی!
سعی کردم به درد استخوان مچم که له شده بود اهمیتی ندم و محکم جوابش و بدم
+ تو حق نداری با من این رفتار و داشته باشی من برده تو نیستم هرکاری که تو میگی و انجام بدم، من هرکاری و که دلم بخواد میکنم و هرچی هم دلم بخواد میپوشم به تو هم هیچ ربطی نداره شنیدی چی گفتم؟ دیگه ام تو کار من فضولی نکن
کلافه دستی تو موهاش کشید
_ تو دیونه شدی یا سعی داری من و دیونه کنی!.. خواهرم با رقیب برادرش دست تو دست هم به استقبالم می یان.. چیکار میخواید بکنید چند روز دیگه قرار میزارید؟
+ چرا که نه مشکلش چیه، حداقل ثبات روانی داره و مثل یه یاغی وحشی و سرکش رفتار نمیکنه
نفسش رو با تندی بیرون داد و شتابزده به سمتم اومد و فکم و تو دستش محکم فشرد و بعد از چشم تو چشم شدن باهام گفت
_ همین حالا میریم خونه
دستش و محکم پس زدم
+ من باتو نیومدم که با تو برم.. نمیتونی مجبورم کنی
_ یوناااا!
£ تهیونگاا..
ناکیوم از ته کوچه داد کشید
£ مشکل تو با منه، با یونا کاری نداشته باش
خنده های عصبی هوا داد
_ به تو چه مرتیکه هان به توچه؟ تو بحث های خانوادگی ما دخالت نکن!..
علامت ها: یونا+/ تهیونگ-/ سوجین&/ جیون×/ هانول@/ سیون¢/ کیوم£
بقیه هم به تقلید از کیوم و برای جلوگیری از درگیری و شایعه پراکنی پیک هاشون رو برداشتن. منتظر تهیونگ بودیم که رفتار دوستانه ای از خودش نشون بده و با جمع همرنگ بشه. بعد از چند ثانیه مکث خم شد و تا شات و از روی میز برداشت و بین انگشت های کشیده و دست های پر قدرتش به چنگ انداخت، محکم توی دستش فشرد. طوری که زور شدید دستش موجب خرد شدن لیوان تو مشتش شد!
: تهیونگ!..
هنری با بهت گفت و عقب رفت. صورت تهیونگ از حرص قرمز شده بود. رعشه به تنم افتاد. عمر صبر تهیونگ به مرگ رسید!
با دست دیگرش که خون مالی نبود مچ دستم و محکم گرفت و بین انگشتان کشیده و محکمش هرچقدر که در توانش بود فشرد و حرص و زورش رو خالی کرد تپش قلب نامنظمم رو میشنیدم که از ترس میلرزید. با درد داد میکشیدم و التماس میکردم مچ دستم و رها کنه و تقلا های بیفایده برای آزادی!
+ تهیونگ..اروم باش و ولم کن.. مچم درد گرفت.. ولم کن آخه کجا داری من و میبری
بدون گفتن کلمه ای فقط پشت سرش من و میکشوند تا در نهایت از کلوپ خارج شدیم و پشت ساختمون، داخل کوچه تنگ و تاریکی رفتیم و ولم کرد
_ اینجا چه خبره یونا.. چرا با اون تخم حروم اومدی؟ این چه کسشعریه پوشیدی؟ میخوای مضحکه دست مردم بشی!
سعی کردم به درد استخوان مچم که له شده بود اهمیتی ندم و محکم جوابش و بدم
+ تو حق نداری با من این رفتار و داشته باشی من برده تو نیستم هرکاری که تو میگی و انجام بدم، من هرکاری و که دلم بخواد میکنم و هرچی هم دلم بخواد میپوشم به تو هم هیچ ربطی نداره شنیدی چی گفتم؟ دیگه ام تو کار من فضولی نکن
کلافه دستی تو موهاش کشید
_ تو دیونه شدی یا سعی داری من و دیونه کنی!.. خواهرم با رقیب برادرش دست تو دست هم به استقبالم می یان.. چیکار میخواید بکنید چند روز دیگه قرار میزارید؟
+ چرا که نه مشکلش چیه، حداقل ثبات روانی داره و مثل یه یاغی وحشی و سرکش رفتار نمیکنه
نفسش رو با تندی بیرون داد و شتابزده به سمتم اومد و فکم و تو دستش محکم فشرد و بعد از چشم تو چشم شدن باهام گفت
_ همین حالا میریم خونه
دستش و محکم پس زدم
+ من باتو نیومدم که با تو برم.. نمیتونی مجبورم کنی
_ یوناااا!
£ تهیونگاا..
ناکیوم از ته کوچه داد کشید
£ مشکل تو با منه، با یونا کاری نداشته باش
خنده های عصبی هوا داد
_ به تو چه مرتیکه هان به توچه؟ تو بحث های خانوادگی ما دخالت نکن!..
۶.۳k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.