✦✧✧ - ✧✧✦ اجـبــار p▪︎²
از زبان ا/ت:
عححح به من چه که باید کار کنم خیلیم از اون جونگ کوک خوشم میاد
تا میخواستم برگردم اتاقم صدای زنگ در اومد که مامانم گفت وای اومدن ا/ت بدو در و باز کن
اوفی گفتم و در و باز کردم و به سلام کردم و به جونگ کوک که رسید سلام آرومی گفتم اونم سلام کرد
یکم نشستم پیش مهمونا که اونا هم چرت و پرت میگفتن حوصله م سر رفت رفتم تو اتاقم دراز کشیدم و با گوشی ور رفتم
چند دقیقه بعد
از زبان جونگ کوک:
نشسته بودم و همه داشتن حرف میزدن حوصله م سر رفت
نمیدونم بابام و آقای پارک(پدر ا/ت) چرا داشتن آروم و با لبخند حرف میزدن و به من نگاه میکردن
که آقای پارک گفت:
اگه حوصله ت سر رفته برو بالا پیش ا/ت باهم پلی استیشن بازی کنین
+ممنون ولی خوشم نمیاد از بازی
برو ما که میدونیم خوشت میاد
چه کنم بهتر از اینجاس برم یکم به ا/ت هم تیکه بندازم
از زبان ات :
دراز کشیده بودم که لباسم هی اذیتم میکرد انگار بند سو*تینم زیادی سفت بود پاشدم لباسم و در آوردم و داشتم درستش میکردم که یه نفر وارد اتاق شد
_ مامان بد نمیشه در بز....
نگاه که کردم دیدم جونگ کوکه واای چند لحظه کپ کردم که جونگ کوک سریع درو بست
از زبان جونگ کوک:
رفتم بالا وارد اتاق ا/ت شدم که دیدم .....
سریع درو بستم نمیدونم قلبم چرا تند میزد اصن نباید میومدم عح
چیکار کنم میخواستم برم پایین که ات درو باز کرد
_ کاری داشتی بیا تو
+چیزه میخواستم بیام پلی استیشن بازی کنیم
هر دومون طوری رفتار کردیم که انگار چیزی نشده
#فیک #فیک_جونگکوک #بی_تی_اس
عححح به من چه که باید کار کنم خیلیم از اون جونگ کوک خوشم میاد
تا میخواستم برگردم اتاقم صدای زنگ در اومد که مامانم گفت وای اومدن ا/ت بدو در و باز کن
اوفی گفتم و در و باز کردم و به سلام کردم و به جونگ کوک که رسید سلام آرومی گفتم اونم سلام کرد
یکم نشستم پیش مهمونا که اونا هم چرت و پرت میگفتن حوصله م سر رفت رفتم تو اتاقم دراز کشیدم و با گوشی ور رفتم
چند دقیقه بعد
از زبان جونگ کوک:
نشسته بودم و همه داشتن حرف میزدن حوصله م سر رفت
نمیدونم بابام و آقای پارک(پدر ا/ت) چرا داشتن آروم و با لبخند حرف میزدن و به من نگاه میکردن
که آقای پارک گفت:
اگه حوصله ت سر رفته برو بالا پیش ا/ت باهم پلی استیشن بازی کنین
+ممنون ولی خوشم نمیاد از بازی
برو ما که میدونیم خوشت میاد
چه کنم بهتر از اینجاس برم یکم به ا/ت هم تیکه بندازم
از زبان ات :
دراز کشیده بودم که لباسم هی اذیتم میکرد انگار بند سو*تینم زیادی سفت بود پاشدم لباسم و در آوردم و داشتم درستش میکردم که یه نفر وارد اتاق شد
_ مامان بد نمیشه در بز....
نگاه که کردم دیدم جونگ کوکه واای چند لحظه کپ کردم که جونگ کوک سریع درو بست
از زبان جونگ کوک:
رفتم بالا وارد اتاق ا/ت شدم که دیدم .....
سریع درو بستم نمیدونم قلبم چرا تند میزد اصن نباید میومدم عح
چیکار کنم میخواستم برم پایین که ات درو باز کرد
_ کاری داشتی بیا تو
+چیزه میخواستم بیام پلی استیشن بازی کنیم
هر دومون طوری رفتار کردیم که انگار چیزی نشده
#فیک #فیک_جونگکوک #بی_تی_اس
۱۳.۳k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.