◤𝐌𝐢𝐬𝐭𝐫𝐞𝐬𝐬 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚◢
◤𝐌𝐢𝐬𝐭𝐫𝐞𝐬𝐬 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚◢
𝐏𝐚𝐫𝐭 25
═══════════════════
❦ : میخوام صبحونه درست کنم
♰ : صبحونه ؟ تو ؟
❦ : اره
♰ : چرا ؟!
❦ : به تو چه...
♰ : یونابی...چرا میخوای غذا درست کنی...
❦ : غذاهای اینجا رو دوست ندارم...
♰ : مطمئنم که اشپزهای اینجا...
❦ : میخوام...اشپزی...کنم
═══════════════════
مرد آهی از لجبازی دخترک کشید و دختر رو تا اشپزخونه همراهی کرد و به همه خدمتکار ها برای مدت کوتاهی شاید یک یا دو ساعت مرخصی داد...
═══════════════════
♰ : فقط مراقب باشی که شیطونی نکنی ، اوکی بیب ؟؟
═══════════════════
مرد گفت و دخترک رو تنها گذاشت...
═══════════════════
❦ : قول نمیدم ، کیم ویکتور...
═══════════════════
دخترک شروع به آشپزی کرد...
شاید به نظر نمیرسید ولی اشپز خوبی بود...به هرحال برای مدت زیادی تنها زندگی میکرد..
═══════════════════
『𝐓𝐢𝐦𝐞 𝐒𝐤𝐢𝐩』. "مدتی بعد"
═══════════════════
بلاخره بعد از گذشت یک ساعت صبحونه اماده شد...یک صبحونه ساده ولی...هنوز تموم نشده بود...
دقیقا قبل از اینکه همه خدمتکار ها مرخصی بگیرن یک قرص از یکی از خدمتکار ها قرض کرده بود و الان...اون قرص رو به غذا اضافه کرد...
غذا رو داخل یک ظرف ریخت و با اون ظرف از آشپزخونه خارج شد و وارد عمارت شد...
═══════════════════
❦ : هی...کیم تهیونگ
═══════════════════
دخترک ظرف غذا رو جلوی مرد گذاشت و کنار مرد نشست...
خدمه به کارشون برگشته بودن...دقیقا مثل قبل...
═══════════════════
♰ : چرا...خودت نمیخوری ؟!
❦ : من خوردم...
♰ : یونابی...
❦ : کاری نکردم...فقط میخوام ببینی چه دستپخت خوبی دارم...
═══════════════════
مرد نگاهی به دخترک کرد...امروز عجیب شیطون شده بود...فقط چون از خواب بیدارش کرده بود ؟!
به دخترک اعتمادی نداشت ولی...نمیتونست به دخترک "نه" بگه پس فقط کمی از غذا رو خورد...دستپخت دخترک...خوب بود...
═══════════════════
♰ : هومم...خوبه...
❦ : من...یک ساعت کامل وقت گذاشتم تا این غذا رو درست کنم...فقط همین ؟
♰ : خیلی خوب شده ؟!
❦ : فقط بخور...
═══════════════════
مرد کمی دیگه از غذا رو خورد ولی...
═══════════════════
♰ : همه خدمه...بیرون
═══════════════════
مرد با عصبانیت به خدمه دستور داد تا خارج بشن ولی...دلیلش چی بود ؟!
به دخترک که با نیشخندی بهش خیره شده بود نگاه کرد...
═══════════════════
𝑫𝒐𝒏'𝒕 𝒇𝒐𝒓𝒈𝒆𝒕 𝒕𝒐 𝒍𝒊𝒌𝒆, 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕 𝒂𝒏𝒅 𝒇𝒐𝒍𝒍𝒐𝒘 🩵🫶
𝐏𝐚𝐫𝐭 25
═══════════════════
❦ : میخوام صبحونه درست کنم
♰ : صبحونه ؟ تو ؟
❦ : اره
♰ : چرا ؟!
❦ : به تو چه...
♰ : یونابی...چرا میخوای غذا درست کنی...
❦ : غذاهای اینجا رو دوست ندارم...
♰ : مطمئنم که اشپزهای اینجا...
❦ : میخوام...اشپزی...کنم
═══════════════════
مرد آهی از لجبازی دخترک کشید و دختر رو تا اشپزخونه همراهی کرد و به همه خدمتکار ها برای مدت کوتاهی شاید یک یا دو ساعت مرخصی داد...
═══════════════════
♰ : فقط مراقب باشی که شیطونی نکنی ، اوکی بیب ؟؟
═══════════════════
مرد گفت و دخترک رو تنها گذاشت...
═══════════════════
❦ : قول نمیدم ، کیم ویکتور...
═══════════════════
دخترک شروع به آشپزی کرد...
شاید به نظر نمیرسید ولی اشپز خوبی بود...به هرحال برای مدت زیادی تنها زندگی میکرد..
═══════════════════
『𝐓𝐢𝐦𝐞 𝐒𝐤𝐢𝐩』. "مدتی بعد"
═══════════════════
بلاخره بعد از گذشت یک ساعت صبحونه اماده شد...یک صبحونه ساده ولی...هنوز تموم نشده بود...
دقیقا قبل از اینکه همه خدمتکار ها مرخصی بگیرن یک قرص از یکی از خدمتکار ها قرض کرده بود و الان...اون قرص رو به غذا اضافه کرد...
غذا رو داخل یک ظرف ریخت و با اون ظرف از آشپزخونه خارج شد و وارد عمارت شد...
═══════════════════
❦ : هی...کیم تهیونگ
═══════════════════
دخترک ظرف غذا رو جلوی مرد گذاشت و کنار مرد نشست...
خدمه به کارشون برگشته بودن...دقیقا مثل قبل...
═══════════════════
♰ : چرا...خودت نمیخوری ؟!
❦ : من خوردم...
♰ : یونابی...
❦ : کاری نکردم...فقط میخوام ببینی چه دستپخت خوبی دارم...
═══════════════════
مرد نگاهی به دخترک کرد...امروز عجیب شیطون شده بود...فقط چون از خواب بیدارش کرده بود ؟!
به دخترک اعتمادی نداشت ولی...نمیتونست به دخترک "نه" بگه پس فقط کمی از غذا رو خورد...دستپخت دخترک...خوب بود...
═══════════════════
♰ : هومم...خوبه...
❦ : من...یک ساعت کامل وقت گذاشتم تا این غذا رو درست کنم...فقط همین ؟
♰ : خیلی خوب شده ؟!
❦ : فقط بخور...
═══════════════════
مرد کمی دیگه از غذا رو خورد ولی...
═══════════════════
♰ : همه خدمه...بیرون
═══════════════════
مرد با عصبانیت به خدمه دستور داد تا خارج بشن ولی...دلیلش چی بود ؟!
به دخترک که با نیشخندی بهش خیره شده بود نگاه کرد...
═══════════════════
𝑫𝒐𝒏'𝒕 𝒇𝒐𝒓𝒈𝒆𝒕 𝒕𝒐 𝒍𝒊𝒌𝒆, 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕 𝒂𝒏𝒅 𝒇𝒐𝒍𝒍𝒐𝒘 🩵🫶
۲۸.۳k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.