𝐝𝐫𝐮𝐧𝐤 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞
<<𝐝𝐫𝐮𝐧𝐤 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞>>
𝐏𝐚𝐫𝐭 9
ات: بدو بینمم
ته: باشه دیگه ایش
سانا: اوه اوه مرغ عشقا رو نگاه 😂
ات: خودم میکشتمت😂😭
خلاصه چندروز گذشت و اردوشون تموم شد اتم رفته بود خونه جیمین
(ات رو با + این نشون میدم_ تهیونگ با این* جیمین با این ☆سانا~ کوک)
+سلام جیمینیی
*کجا بودی؟
+اردوو
* دفعه بعد نگیا
+خب باشه من میرم بخوابم
ات و تهیونگ هروز باهم بهتر میشدن حتی تهیونگ به ات درخواست داد اتم قبول کرد جیمینم قبول کرده بود مادر پدر ات قرار بود با هواپیما برن آمریکا برای جلسه کاری
و چه فرصتی برای ات تا سانا و جیمین رو باهم نزدیک کنه!
+سلامم بیا خونمون خدافظظ
☆سلا..
ویو سانا
عه قطع کرد گفت برم خونشون یعنی پیش جیمین..
بیخیال من که اونو ول نکردم اون از من خسته شد
سانا رسید..
+ سلااممم بچهه
☆بچه ننته کوچولوو
+بیا بریم تو با جیمین سلام کن
☆اوف
*ات اومدی غذا گرفتیی؟.. عه سلام
+سلام جیمینیی
☆سلام
*ببین کیو رو آوردی بیبیه من!
☆خفه شو(وایی ببخشیدد😂)
*ادب لازمی
+اهم اهم بریم سانا
به جیمین چشمک میزنه*
ویو ات
میخوام برم سانا رو بذارم تو اتاق جیمین درم قفل کنم یوهاها
اتاق جیمین چون عوض کردیم سانا نمیدونه و جیمین الان سر پرونده هاشه
سانا رو یجوری گذاشتمش اونجا درم قفل کردم الانم میرم پیش تهیونگ گیلیلی(دشمنه ساناعه انگار😂)
ساعت 10:46 شب
+سلاام من برگشتم
وایی هنوز اونجانننن
خدمتکارام امروز مرخص بودننن
+ بیاین بیرونن
*خودم میکشمت انقدر جیغ کشید گوشم نمیشنوه
☆ات من میرم.
+وایسا ببخشیددد چیکارش کردییی
*هیچی ادب یادش دادم
+جیمین(داد)
*اوف میرم برسونمش
فردا
+سلام عزیزم
_سلام بیبی
+سلام بیبی(اداشو در میاره) 😂
_آدمت میکنماا😂
خب خب پایان قصه ما خوش نیستا گفتم از الان بدونید🤌🏻
𝐏𝐚𝐫𝐭 9
ات: بدو بینمم
ته: باشه دیگه ایش
سانا: اوه اوه مرغ عشقا رو نگاه 😂
ات: خودم میکشتمت😂😭
خلاصه چندروز گذشت و اردوشون تموم شد اتم رفته بود خونه جیمین
(ات رو با + این نشون میدم_ تهیونگ با این* جیمین با این ☆سانا~ کوک)
+سلام جیمینیی
*کجا بودی؟
+اردوو
* دفعه بعد نگیا
+خب باشه من میرم بخوابم
ات و تهیونگ هروز باهم بهتر میشدن حتی تهیونگ به ات درخواست داد اتم قبول کرد جیمینم قبول کرده بود مادر پدر ات قرار بود با هواپیما برن آمریکا برای جلسه کاری
و چه فرصتی برای ات تا سانا و جیمین رو باهم نزدیک کنه!
+سلامم بیا خونمون خدافظظ
☆سلا..
ویو سانا
عه قطع کرد گفت برم خونشون یعنی پیش جیمین..
بیخیال من که اونو ول نکردم اون از من خسته شد
سانا رسید..
+ سلااممم بچهه
☆بچه ننته کوچولوو
+بیا بریم تو با جیمین سلام کن
☆اوف
*ات اومدی غذا گرفتیی؟.. عه سلام
+سلام جیمینیی
☆سلام
*ببین کیو رو آوردی بیبیه من!
☆خفه شو(وایی ببخشیدد😂)
*ادب لازمی
+اهم اهم بریم سانا
به جیمین چشمک میزنه*
ویو ات
میخوام برم سانا رو بذارم تو اتاق جیمین درم قفل کنم یوهاها
اتاق جیمین چون عوض کردیم سانا نمیدونه و جیمین الان سر پرونده هاشه
سانا رو یجوری گذاشتمش اونجا درم قفل کردم الانم میرم پیش تهیونگ گیلیلی(دشمنه ساناعه انگار😂)
ساعت 10:46 شب
+سلاام من برگشتم
وایی هنوز اونجانننن
خدمتکارام امروز مرخص بودننن
+ بیاین بیرونن
*خودم میکشمت انقدر جیغ کشید گوشم نمیشنوه
☆ات من میرم.
+وایسا ببخشیددد چیکارش کردییی
*هیچی ادب یادش دادم
+جیمین(داد)
*اوف میرم برسونمش
فردا
+سلام عزیزم
_سلام بیبی
+سلام بیبی(اداشو در میاره) 😂
_آدمت میکنماا😂
خب خب پایان قصه ما خوش نیستا گفتم از الان بدونید🤌🏻
۵.۱k
۰۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.