ₚ.ₜ𝟐𝟒
با لگدی به سویونگ سمت رخت کن ورزشگاه مدرسه رفتم و مشغول عوض لباس هام شدم دکمه اول و دوم و باز کردم در که باز شد و جیهوپ پرید داخل هینی از ترس کشید اما با دیدن جیهوپ دستمو رو سینم گذاشتم و نفسمو آزاد کردم
یونا"ترسیدم مثل آدم بیا،بعد از اون اینجا چکار میکنی برو بیرون الان دخترا میان"
جیهوپ"یونا میذاشت یک ساعت از حرف بگذره بعد شروع میکردی ببین غرق آبی با این لباس خیست اصلا دیدی چطوری نگاهت میکردن اگه آبرو بابا نبود چشمای همسون و درمیوردم اما اول بهتره حساب تو رو برسم"
مگه چیه جیهوپ اینقدر حرصی شده نگاه کوتاه به خودم کردم چون هوپی چسبید بهم و زانوشو بهش پاهام گذاشت و بالا اورد و بوسه های آروم و کوتاه رو لبم میگذاشت
خوب حق داشت منم جا اون بودم عصبی میشدم پیرهن سفید کامل خیس شده بود و چسبیده بود به بدم و سوتین کرم رنگ کامل مشخص بود
دستام که دور گردنش بود رو روی سینش گذاشتم و عقب هولش دادم
یونا"حاضرم تنبيهمو کامل قبول منم، اما الان نه دخترا الان میرسن لطفا هوپی"
هوپی بیشتر به دیوار فشارم داد و خودش بهم چسبید و تو صورتم گفت"اگه تنبيهت این باشه چی"
چشمام گرد شتتتتتتتت
یونا"جیهوپ لطفا ديونه شدی خواهش میکنم برو هرکار بگی میکنم الان برو"
پوزخند شیطانی زد و کام عميق دیگه ای از لبم گرفت و همراه با گازی که به لبم زد سینه سمت راستم و از روی لباس فشار داد که بخاطره درد یهویش ناله خفه ای بین بوسه کردم هوپی بعد رسیدن به خواستش از جدا شد در و آروم و با احتیاط باز کرد و اول سرکی کشید و بعد کامل بیرون رفت و قبل بستن در چشمکی زد و در و بست نفس راحتی کشیدم بالاخره لباسمو عوض کردم
...
دو ساعتی بود رسیده بودیم و من بعد یه حموم 15مینی خودمو رو تخت ولو کردم و گوشمو چک کردم و بعد از اون آهنگی پلی کردم
داشتم خواب میرفتم که دستای هوپی دورم حلقه شد هندزفری رو از گوشیم دراورد و کنار گوشم بوسه ای گذاشت
جیهوپ"همراه بابا دارم میرم شرکت"
با اسم اون شرکت مثل برق گرفته ها نشستم
یونا"نه دوباره تا من چکارکنم"
جیهوپ"شب با مامان حاضر میشد و میاییم دنبالتون"
یونا"برای چی؟"
جیهوپ"یکی از سهام دارا دعوت کرده؟"
یونا"تو میشناسیش؟"
جیهوپ"نه اما فکرکنم تولد دخترشه"
اهي کشیدم و دوباره رو تخت خوابیدم
یونا"کی میایی؟"
جیهوپ"شیش ونیم آماده باش، لباستم باز نباشه"
اوهومی گفتم و هوپی بعد بوسه سطحی به لبم از اتاق خارج شد و منم در کسری از ثانیه توی رویایه خواب غرق شدم
...
بعد کلی گشتن بالاخره لباسمو انتخاب کردم
حوصله آرایش نداشتم فقط درحدی که ساده نباشم
به صورتم روح دادم و کفش های نیم پاشنمو پام کردم گوشیم و برداشتم از اتاق خارج شدم تو راه پله بودم که پیام هوپی رسید
*بیایین بیرون*
گوشیمو خاموش کردم در اتاق مامان و باز کردم
کت یاسیش با شلوار راستش بسیار زیباش کرده بود
یونا"واو مامان خانم درسته همیشه خوشگلی اما رنگای روشن خوشگل ترت میکنه"
مامان"ممنون پرنسسم تو هم خوشگل شدی"
یونا"ممنون ،حاضری بریم"
مامان کیف دستیش رو برداشت و با گفتن بریم از خونه خارج شدیم
...
یون جی!!!!!
خدایا آدم قطعیه ما امدیم تولد این؟
...............................................................................................................
ببخشید که بد شد
یونا"ترسیدم مثل آدم بیا،بعد از اون اینجا چکار میکنی برو بیرون الان دخترا میان"
جیهوپ"یونا میذاشت یک ساعت از حرف بگذره بعد شروع میکردی ببین غرق آبی با این لباس خیست اصلا دیدی چطوری نگاهت میکردن اگه آبرو بابا نبود چشمای همسون و درمیوردم اما اول بهتره حساب تو رو برسم"
مگه چیه جیهوپ اینقدر حرصی شده نگاه کوتاه به خودم کردم چون هوپی چسبید بهم و زانوشو بهش پاهام گذاشت و بالا اورد و بوسه های آروم و کوتاه رو لبم میگذاشت
خوب حق داشت منم جا اون بودم عصبی میشدم پیرهن سفید کامل خیس شده بود و چسبیده بود به بدم و سوتین کرم رنگ کامل مشخص بود
دستام که دور گردنش بود رو روی سینش گذاشتم و عقب هولش دادم
یونا"حاضرم تنبيهمو کامل قبول منم، اما الان نه دخترا الان میرسن لطفا هوپی"
هوپی بیشتر به دیوار فشارم داد و خودش بهم چسبید و تو صورتم گفت"اگه تنبيهت این باشه چی"
چشمام گرد شتتتتتتتت
یونا"جیهوپ لطفا ديونه شدی خواهش میکنم برو هرکار بگی میکنم الان برو"
پوزخند شیطانی زد و کام عميق دیگه ای از لبم گرفت و همراه با گازی که به لبم زد سینه سمت راستم و از روی لباس فشار داد که بخاطره درد یهویش ناله خفه ای بین بوسه کردم هوپی بعد رسیدن به خواستش از جدا شد در و آروم و با احتیاط باز کرد و اول سرکی کشید و بعد کامل بیرون رفت و قبل بستن در چشمکی زد و در و بست نفس راحتی کشیدم بالاخره لباسمو عوض کردم
...
دو ساعتی بود رسیده بودیم و من بعد یه حموم 15مینی خودمو رو تخت ولو کردم و گوشمو چک کردم و بعد از اون آهنگی پلی کردم
داشتم خواب میرفتم که دستای هوپی دورم حلقه شد هندزفری رو از گوشیم دراورد و کنار گوشم بوسه ای گذاشت
جیهوپ"همراه بابا دارم میرم شرکت"
با اسم اون شرکت مثل برق گرفته ها نشستم
یونا"نه دوباره تا من چکارکنم"
جیهوپ"شب با مامان حاضر میشد و میاییم دنبالتون"
یونا"برای چی؟"
جیهوپ"یکی از سهام دارا دعوت کرده؟"
یونا"تو میشناسیش؟"
جیهوپ"نه اما فکرکنم تولد دخترشه"
اهي کشیدم و دوباره رو تخت خوابیدم
یونا"کی میایی؟"
جیهوپ"شیش ونیم آماده باش، لباستم باز نباشه"
اوهومی گفتم و هوپی بعد بوسه سطحی به لبم از اتاق خارج شد و منم در کسری از ثانیه توی رویایه خواب غرق شدم
...
بعد کلی گشتن بالاخره لباسمو انتخاب کردم
حوصله آرایش نداشتم فقط درحدی که ساده نباشم
به صورتم روح دادم و کفش های نیم پاشنمو پام کردم گوشیم و برداشتم از اتاق خارج شدم تو راه پله بودم که پیام هوپی رسید
*بیایین بیرون*
گوشیمو خاموش کردم در اتاق مامان و باز کردم
کت یاسیش با شلوار راستش بسیار زیباش کرده بود
یونا"واو مامان خانم درسته همیشه خوشگلی اما رنگای روشن خوشگل ترت میکنه"
مامان"ممنون پرنسسم تو هم خوشگل شدی"
یونا"ممنون ،حاضری بریم"
مامان کیف دستیش رو برداشت و با گفتن بریم از خونه خارج شدیم
...
یون جی!!!!!
خدایا آدم قطعیه ما امدیم تولد این؟
...............................................................................................................
ببخشید که بد شد
۳۳.۵k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.