P16

فردا ویو یونجی
دینگ دینگ(زنگ گوشی) واییییییییییی این خودوم خریه این وقت صب گوشی رو برداشتم و بدون ایکنه بدونم کیه جواب دادم
یونجی:هااا(خواب الود)
وکیل:دخترم بیدار نشدی
یونجی:مگه ساعت چنده
وکیل:3 بعد از ظهر
یونجی:چیییییییییی
وکیل:ساعت 7 جلسه داریم
یونجی:باشه الان بیدار میشم
یونجی:بیوگرافی هفت خاندانشون رو واسم پرونده کن همشون خیلی آسونه جز یکی
وکیل:کی؟
یونجی:کیم نامجون اون خیلی مرموزه فک نکنم پدر و مادر یا خواهر و برادری داشته باشه طی این ده سال ازدواج کرده یا با کسی رابطه داشته؟
وکیل:درسته خیلی مرموزه اما یه چیزی فکرمو خیلی مشغول کرده
یونجی:چی؟
وکیل:جونگکوک یه حواهر داره درسته
یونجی:اره ولی چه ربطی ب نامجون داره
وکیل:نامجون تقریبا هایون هر جا میره باهاش میره
یونجی:خب شاید جئون بهش گفته مثل بادیگارد شخصی چون اون دوتا خیلی باهم صمیمی هستن
وکیل:خب نمیدونم اما باید تا سه ساعت دیگه یه آتو ازش گیر بیاریم
یونجی:باشه فعلا خدافظ
وکیل:خدافظ
قط کردم و ب بادیگارد زنگ زدم و گفتم برام لباس بیارن اونا هم آوردن سلیقه شون زیاد خوب نیس اما دیگه چ میشه کرد رفتم حموم یه دوش 30مینی گرفتم وحوله رو تنم کردم و امدم بیرون موهامو شونه کردم و یه آرایش ملایم کردم و با سشوار موهامو خشک کردم و لباس هامو پوشیدم و از اتاق امدم بیرون و سوار آسانسور شدم و رفتم قسمت رستوران هتل سر میز نشستم