فیک 🫦doubt in love🫦 پارت ♡16♡

فیک 🫦doubt in love🫦 پارت ♡16♡

یونجون : .... * سکوت کرده*

ا.ت : با تواما جواب بده بردار 🥺😡
صبح شد

ا.ت ویو
از خواب پاشدم دیدم مث بچه گربه ها تو بقل یونجونم اونم خوابیده بدون اینکه اون بیدار کنم از بقلش در اومدم رفتم که غذا درست کنم یخچال رو باز کردم دیدم تصمیم گرفتم مخلوط میوه درست کنم من هیچ وقت صبحونه نمیخوردم واسع همینم مامانم همیشه اینو غذا رو درست میکرد دستور پختشم فقط خودم میدونم ولی چون گشادیم میشه هیچ وقت واس خودم درست نمیکنم خدمتکار ها هم اگه بگم بلد نیستن اونجوری که من دوست دارم درست کنن منم بهشون نگفتم

یونجون ویو
دیدم ا.ت داره صبحونه درست میکنه من داشتم نگاش میکردم از پشت دیوار هیییی من بدجوری عاشق این دختر شدم از اون معصومیت توی چشماش از اون دلگرمیش و مهربونی اش ولی قرار نشد بود که من عاشقش بشم باید همین روز ها بهش اعتراف کنم

ا.ت : هویییی کجایی پسر بیا صبحونه

یونجون : هاااچی ببخشید حواسم پرت شد دستت درد نکنه

ا.ت : خوب چطور شده مزه اش

یونجون : فوق العاده شده تا به حال هیچ وقت نخورده بودم

ا.ت : ☺️ منم هیچ وقت صبحونه نمیخورم از بچه گی این طور بود ولی زمانی که مامانم زنده بود برام اینو درست میکرد دستورپختش هم یادم داد منم گفتم واسع جبران خوبی های دیروزت ازت تشکر کنم 😉😉

شرط پارت بعدی
لایک : 👍❤️
کامنت :💬💌