رمان *شیطان و فرشته* پارت ۲۱
رمان *شیطان و فرشته* پارت ۲۱
کاسومی: ما میتونیم!!
کارین: از اخلاقت خیلی خوشم اومده، پر انرژی هستی!
کاسومی: ممنووووووووووون!!!! تو هم معلومه که پر انرژی هستی.ولی خب روز اوله، ممکنه انرژی زیاد نداشته باشی. enfp هستی دیگه.حتما هستی! خیلی هم بانمکی!
کارین: حیحیحیحییی😁
کازوئه که رفت توی کلاس، ولی هونوکا بود.... یهو غیبش زد!
کاسومی: ام.... میگم تو هونوکا رو ندیدی؟ همین الان پیشمون بود کجا رفت یهو؟!
کارین: نمیدونم والا..... یا خدا....
کاسومی: حتما رفته تو کلاس.....
یهو کازوئه دوباره اومد.
کازوئه: ببخشید رفته بودم، میخواستم ببینم هونوکا کجاست. چون یهو غیبش زد، رفتم تو کلاس ولی اونجا هم نبود.
کاسومی: واااااااا.... پس کجاست!!؟؟؟
یهو صدای جیغ اومد، من و کازوئه و کاسومی سه تامون گرخیدیم!
اون صدا: اَععععععععععععععععععععععععععععه
(😂🗿)
من و کاسومی و کازوئه سریع دویدیم سمت اون صدا
کارین: بدویین بریممممم صدای هونوکاستتتتت!!!
و وقتی رسیدیم دیدیم هونوکا نشسته رو زمین و و صورتش سرخ شده و چشماش بستس و رسما داره ازش قلب میبار، یچیز سفید کوچولو و پشمالو تو دستش بود.
هونوکا: واییییی خوداااا این بچه گورباااااااا چقد نازههههههههه😭😭😭💖💖
کازوئه: کره خر بخاطر این پخمالو اینجوری جیغ زدی مارم زهر ترک کردی؟ بدبخت کر شد😑
هونوکا: آخه نگاش کننننننننن من مردمممم😭😭😭
کارین: وووییی خودااااا
کاسومی: بمیرم براشششش
کازوئه: دیوانه خانه است رسما من میروم خدانگهدار....
کاسومی: ما میتونیم!!
کارین: از اخلاقت خیلی خوشم اومده، پر انرژی هستی!
کاسومی: ممنووووووووووون!!!! تو هم معلومه که پر انرژی هستی.ولی خب روز اوله، ممکنه انرژی زیاد نداشته باشی. enfp هستی دیگه.حتما هستی! خیلی هم بانمکی!
کارین: حیحیحیحییی😁
کازوئه که رفت توی کلاس، ولی هونوکا بود.... یهو غیبش زد!
کاسومی: ام.... میگم تو هونوکا رو ندیدی؟ همین الان پیشمون بود کجا رفت یهو؟!
کارین: نمیدونم والا..... یا خدا....
کاسومی: حتما رفته تو کلاس.....
یهو کازوئه دوباره اومد.
کازوئه: ببخشید رفته بودم، میخواستم ببینم هونوکا کجاست. چون یهو غیبش زد، رفتم تو کلاس ولی اونجا هم نبود.
کاسومی: واااااااا.... پس کجاست!!؟؟؟
یهو صدای جیغ اومد، من و کازوئه و کاسومی سه تامون گرخیدیم!
اون صدا: اَععععععععععععععععععععععععععععه
(😂🗿)
من و کاسومی و کازوئه سریع دویدیم سمت اون صدا
کارین: بدویین بریممممم صدای هونوکاستتتتت!!!
و وقتی رسیدیم دیدیم هونوکا نشسته رو زمین و و صورتش سرخ شده و چشماش بستس و رسما داره ازش قلب میبار، یچیز سفید کوچولو و پشمالو تو دستش بود.
هونوکا: واییییی خوداااا این بچه گورباااااااا چقد نازههههههههه😭😭😭💖💖
کازوئه: کره خر بخاطر این پخمالو اینجوری جیغ زدی مارم زهر ترک کردی؟ بدبخت کر شد😑
هونوکا: آخه نگاش کننننننننن من مردمممم😭😭😭
کارین: وووییی خودااااا
کاسومی: بمیرم براشششش
کازوئه: دیوانه خانه است رسما من میروم خدانگهدار....
۳۴۶
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.