.. هَمــ آغوشـــ🤍🪐🫀 .. ←پارت۳→
همینجوری داشتم بایه لبخند از سر رضایت به تک تک بچه ها نگا میکردم که چشمم خورد به ارسلان...پشت چشمی براش نازک کردم...اونم اخمی تحویلم داد و پوزخند زد.
در جواب استاد که گفت هیچکس هیچی نمیگه؟!!!
جواب داد:
چرا استاد!!!!خانوم رحیمی هستن ایشون...خانوم دیانا رحیمی
و رو کرد سمت منو دور از چشم استاد چشمکی بهم زدو با حرکات لبش گفت: ۰-۱ به نفع من...
چشم غره ای بهش رفتم...
استاد گفت میتونید بشینید خانوما اما خانوم رحیمی انتظار نمره نداشته باشین از من آخر ترم.
پوزخندی زدمو گفتم: از اولشم از شما انتظاری نمی رفت!
کلاس دوباره ترکیدو حسینی با گفتن ساکت یه سکوت مطلق ایجاد کردو با سر اشاره کرد تا منو نیکا بریم بشینیم و شروع کرد به درس دادن...
سرم بشدت درد میکرد.طوری که چندباری سرمو روی میز گذاشتم و چشمامو بستم.هرچی فحش بلد بودم تو دلم نثار ارسلان کردم.پسره نفهم!خود شیرین لوس!حالا مثلا این اسم منو نمیگف،سرشو با گیوتین میزدن؟؟؟؟؟
تو طول کلاس حتی یه نگاهم بهش ننداختم... اما اون همش نگام میکردو پوزخند میزد...
حالیت میکنم چلغوز...صبر کن...چنان آشی برات بپزم که یه وجب روغن داشته باشه آقای کاشی!!!!!!!
حالا ببین کی گفتم!
در جواب استاد که گفت هیچکس هیچی نمیگه؟!!!
جواب داد:
چرا استاد!!!!خانوم رحیمی هستن ایشون...خانوم دیانا رحیمی
و رو کرد سمت منو دور از چشم استاد چشمکی بهم زدو با حرکات لبش گفت: ۰-۱ به نفع من...
چشم غره ای بهش رفتم...
استاد گفت میتونید بشینید خانوما اما خانوم رحیمی انتظار نمره نداشته باشین از من آخر ترم.
پوزخندی زدمو گفتم: از اولشم از شما انتظاری نمی رفت!
کلاس دوباره ترکیدو حسینی با گفتن ساکت یه سکوت مطلق ایجاد کردو با سر اشاره کرد تا منو نیکا بریم بشینیم و شروع کرد به درس دادن...
سرم بشدت درد میکرد.طوری که چندباری سرمو روی میز گذاشتم و چشمامو بستم.هرچی فحش بلد بودم تو دلم نثار ارسلان کردم.پسره نفهم!خود شیرین لوس!حالا مثلا این اسم منو نمیگف،سرشو با گیوتین میزدن؟؟؟؟؟
تو طول کلاس حتی یه نگاهم بهش ننداختم... اما اون همش نگام میکردو پوزخند میزد...
حالیت میکنم چلغوز...صبر کن...چنان آشی برات بپزم که یه وجب روغن داشته باشه آقای کاشی!!!!!!!
حالا ببین کی گفتم!
۱۸.۶k
۰۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.