یادش بخیربابام که دوسال ازخدمت سربازیش رودرزمان جنگ افتاد
یادش بخیربابام که دوسال ازخدمت سربازیش رودرزمان جنگ افتاده بودخوزستان.....تعریف میکردکه شب صدور قطعنامه 598 را خوب به یاد دارم، چون اولین شبی بود که تا صبح خوابیدم. باقی شبها را صدای ضدهوایی و جیغ هواپیما تکه پاره میکرد و هشت ساعت خواب در خوزستان زمان جنگ برای کسی معنا نداشت. روز هم همین قصه بود. خوزستان جای زندگی چند میلیون آدم سرگشته و بههمریخته بود که گلوله و بمب شب و روزشان را، هستیشان را، سوراخ سوراخ کرده بود........
خب بعدجنگ آنها که رفتند انگ «جنگزده» به پیشانیشان خورد و دولت و هموطن تحقیرشان کرد، آنها که ماندند شب و روز چهارستون تنشان لرزید و مرگ را انتظار کشیدند. بعد که جنگ تمام شد مردم وسط خرابهها به حال خود رها شدند. فقر و بیکاری استان شناور بر اقیانوس نفت را بلعید، نه آب و برقشان سر جایش بود نه سقف درست و حسابی بالای سرشان. اعراب خوزستان مضاعف عذاب کشیدند، هم تحقیر فارسها را تحمل کردهاند هم بیاعتنایی مضاعف مسؤولان را، تاب آوردهاند و رنج و عذاب در روح و تن انباشتهاند و دوام آوردهاند تا امروز. مصیبت پشت مصیبت آمد. حالا کارون به مرز خشکی رسیده و هوایی برای تنفس نیست. بیش از نیمی از سال نمیشود پا از خانه بیرون گذاشت، نفس از گلوی کسی پایین نمیرود و زندگی مردم دفن شده است زیر غبار مرگ. تودهی خاک مثل اجل معلق بالای سر شهر تلو تلو میخورد و حالا همه چشم میدوزند به آسمان و با خشم و استیصال نگاهش میکنند، همان طور که سی سال قبل هر روز چشم به آسمان موشکهای صدام را انتظار کشیدند.
سی و پنج سال است آب خوش از گلوی خوزستان پایین نرفته. دولتها یکی یکی آمدهاند و وعده وعیدی دادهاند و رفتهاند. تحمل آدمها حدی دارد. کارد سالهاست به استخوان رسیده و هیچ کس دست دراز نمیکند که بیرونش بکشد. این مردم را ببینید و صداشان را بشنوید. این خشم اگر بترکد هیچ کس را یارای مهارش نخواهد بود.
kurd man
Kurdistan
arbil
خب بعدجنگ آنها که رفتند انگ «جنگزده» به پیشانیشان خورد و دولت و هموطن تحقیرشان کرد، آنها که ماندند شب و روز چهارستون تنشان لرزید و مرگ را انتظار کشیدند. بعد که جنگ تمام شد مردم وسط خرابهها به حال خود رها شدند. فقر و بیکاری استان شناور بر اقیانوس نفت را بلعید، نه آب و برقشان سر جایش بود نه سقف درست و حسابی بالای سرشان. اعراب خوزستان مضاعف عذاب کشیدند، هم تحقیر فارسها را تحمل کردهاند هم بیاعتنایی مضاعف مسؤولان را، تاب آوردهاند و رنج و عذاب در روح و تن انباشتهاند و دوام آوردهاند تا امروز. مصیبت پشت مصیبت آمد. حالا کارون به مرز خشکی رسیده و هوایی برای تنفس نیست. بیش از نیمی از سال نمیشود پا از خانه بیرون گذاشت، نفس از گلوی کسی پایین نمیرود و زندگی مردم دفن شده است زیر غبار مرگ. تودهی خاک مثل اجل معلق بالای سر شهر تلو تلو میخورد و حالا همه چشم میدوزند به آسمان و با خشم و استیصال نگاهش میکنند، همان طور که سی سال قبل هر روز چشم به آسمان موشکهای صدام را انتظار کشیدند.
سی و پنج سال است آب خوش از گلوی خوزستان پایین نرفته. دولتها یکی یکی آمدهاند و وعده وعیدی دادهاند و رفتهاند. تحمل آدمها حدی دارد. کارد سالهاست به استخوان رسیده و هیچ کس دست دراز نمیکند که بیرونش بکشد. این مردم را ببینید و صداشان را بشنوید. این خشم اگر بترکد هیچ کس را یارای مهارش نخواهد بود.
kurd man
Kurdistan
arbil
۱.۰k
۲۰ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.