تو مال منی پارت36
پات هدیه🎁
ببخشید که دیر شد راستش نتم تموم شده بود
........
کوک: ولی..ولی اونا هنوز تو انگلیس ی پادشاه و ملکن این کار وحشی گریه تهیونگ نمیتونم
تهیونگ: خودت انجام میدی یا من؟(محکم)
کوک: باشه ، جیمین شورای مجلس رو جمع کرده میخواد مادرش رو برکنار کنه
تهیونگ: خوبه منم تا فردا برمیگردم و کار ها....
تهیونگ: با کوک حرف میزدم که به طرف آنجلا برگشتم داشت نفس نفس میزد و دستشو روی قلبش گذاشته بود و چشاشو بسته بود شوکه شدم و ماشین رو کنار زوم
تهیونگ: کوک بعدا زنگ میزنم
به طرف آنجلا برگشتم موهاشو کنار زدم
تهیونگ: چی شده لیدی چرا اینطوری میشی(نگران)
آنجلا: از شوک...شوک.. زیاد...حح..حمله..قلب.قلبی دست.. داده(شمرده شمرده شمرده با نفس نفس)
تهیونگ: چی؟(شوکه)
آنجلا:خو..خوب میشم چیز خاصی نیس
تهیونگ:دستاش رو گرفتم تو دستم سرد سرد بود
منو ببین... چند تا نفس عمیق باهام بکش باشه
&آنجلا سرشو تکون داد
تهیونگ :۱.....۲...۳....۴...۵
خوبی رز سرخ من؟(نگران به چهرش زل زده)
&آنجلا کمی آروم شده بود سرش رو تکون داد و نفس هاش رفته رفته داش منظم میشد تهیونگ دست چپ دخترک رو حصار دست راستش کرد و با دست چپش فرمون ماشین رو به کنترول گرفت و راه افتاد توی راه پسرک به زر سرخش نگاه میکرد و گاهی دست دخترک رو میبوسند ولی به ویلای خود تهیونگ رسیدن
تهیونگ: به ویلا که رسیدیم پیاده شدم به سمت در آنجلا رفتم درو باز کردمو براید از ماشین خارجش کردم به داخل ویلا رفتیم چراغ ها رو روشن کردم آنجلا رو روی مبل گذاشتم هوای داخل ویلا سرد بود که به اینجا فقط تابستون ها میومدم و کسی جز من و خدمت کار شخصیم که ماهی یک بار میومد اینجا و اینجا رو تمیز میکرد کسی نمیشناسه به سمت لابی شراب ها رفتم و شراب فرانسوی رو از بین بطری ها برداشتم با دو جام شراب به سمت آنجلا رفتم لباساشون زیر بارون خیس شده بود بالا رفتم لباسمو با ی هودی و شلوار گشاد راحتی عوض کردم برای آنجلا هم یکی از هودی هامو بردم رفتم پایین دیدم که از سرما به خودش میلرزه هودی رو به طرفش گرفت
تهیونگ:....
شرط پارت های بعد که اسمات داره فالو کردن پیج جدیدم
ببخشید که دیر شد راستش نتم تموم شده بود
........
کوک: ولی..ولی اونا هنوز تو انگلیس ی پادشاه و ملکن این کار وحشی گریه تهیونگ نمیتونم
تهیونگ: خودت انجام میدی یا من؟(محکم)
کوک: باشه ، جیمین شورای مجلس رو جمع کرده میخواد مادرش رو برکنار کنه
تهیونگ: خوبه منم تا فردا برمیگردم و کار ها....
تهیونگ: با کوک حرف میزدم که به طرف آنجلا برگشتم داشت نفس نفس میزد و دستشو روی قلبش گذاشته بود و چشاشو بسته بود شوکه شدم و ماشین رو کنار زوم
تهیونگ: کوک بعدا زنگ میزنم
به طرف آنجلا برگشتم موهاشو کنار زدم
تهیونگ: چی شده لیدی چرا اینطوری میشی(نگران)
آنجلا: از شوک...شوک.. زیاد...حح..حمله..قلب.قلبی دست.. داده(شمرده شمرده شمرده با نفس نفس)
تهیونگ: چی؟(شوکه)
آنجلا:خو..خوب میشم چیز خاصی نیس
تهیونگ:دستاش رو گرفتم تو دستم سرد سرد بود
منو ببین... چند تا نفس عمیق باهام بکش باشه
&آنجلا سرشو تکون داد
تهیونگ :۱.....۲...۳....۴...۵
خوبی رز سرخ من؟(نگران به چهرش زل زده)
&آنجلا کمی آروم شده بود سرش رو تکون داد و نفس هاش رفته رفته داش منظم میشد تهیونگ دست چپ دخترک رو حصار دست راستش کرد و با دست چپش فرمون ماشین رو به کنترول گرفت و راه افتاد توی راه پسرک به زر سرخش نگاه میکرد و گاهی دست دخترک رو میبوسند ولی به ویلای خود تهیونگ رسیدن
تهیونگ: به ویلا که رسیدیم پیاده شدم به سمت در آنجلا رفتم درو باز کردمو براید از ماشین خارجش کردم به داخل ویلا رفتیم چراغ ها رو روشن کردم آنجلا رو روی مبل گذاشتم هوای داخل ویلا سرد بود که به اینجا فقط تابستون ها میومدم و کسی جز من و خدمت کار شخصیم که ماهی یک بار میومد اینجا و اینجا رو تمیز میکرد کسی نمیشناسه به سمت لابی شراب ها رفتم و شراب فرانسوی رو از بین بطری ها برداشتم با دو جام شراب به سمت آنجلا رفتم لباساشون زیر بارون خیس شده بود بالا رفتم لباسمو با ی هودی و شلوار گشاد راحتی عوض کردم برای آنجلا هم یکی از هودی هامو بردم رفتم پایین دیدم که از سرما به خودش میلرزه هودی رو به طرفش گرفت
تهیونگ:....
شرط پارت های بعد که اسمات داره فالو کردن پیج جدیدم
۳۷.۷k
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.