my soul: روح من
p7
هه سو. خیلی بهت میاد
ات. کوفت
هه سو. زهرمار هر چی من گفتم بگو چشم(با دنپایی وایستاده جلوش)
ات. چشم
هه سو. خودم میرسونمت
ات. ماشین دارم!
هه سو. تو اصلا همواپیما داشته باش... خودم میرسونمت
ات. خیله خب
سوار ماشینش شدیم به سمت همون رستوران حرکت کردم......
هه سو. موفق باشی
ات. ممنون
پیاده شدم استرس داشتم نمیدونم چرا...
روی یکی از میز ها نشستم......
1ساعت بعد
چرا نیومده... ساعت9شبه...
کم کم ساعت داشت12میشود
گارسون. بانوی من ما داریم رستورانو میبندیم!
ات. عا باشه الان میرم... ناراحت شدمو عصبی بخاطر همینه ازش بدم میاد عوضی منو منتظر گذاشته... یه عکس از صندلی رو به رویم که خالی بود گرفتمو تو اینستام پست کردم
نوشته زیر پست.دیگه دارم از آرمی بودنم منصرف میشم کیم تهیونگه وقت نشناس....
حقشه... پست کردم الان کلی ویو میخوره و پخش میشه.... یه فکری زد به سرم... سریع سوار آسانسور شدمو از رستوران خارج شدم به خانم کیم زنگ زدم
خانم کیم. دختر این چه وقت زنگ زدنه!
ات. ببخشید خانم کیم ولی یه خبر داغ دارم براتون
خانم کیم. بگو
ات. همینطور میدونید من امشب باید با کیم تهیونگ تو رستورانه..... شام میخوردم... اما کیم تهیونگ نیومدو منم از ساعت8تو رستوران بودم الان هم ساعت12شبه... میتونیم اینو تو شبکخ های مجازی پخش کنیم ویو زیادی میخوره
خانم کیم. ای ول دختر... فردا باهات حرف میزنم
ات. چشم خدافظ
گوشیم قطع کردمو سریع پستمو پاک کردم... به کل یادم رفته بود اون نباید بدونه من خبر نگارم.....به هه سو زنگ زدم
هه سو. هوم(خمیازه)
ات. هومو مرض بیا دنبالم
هه سو. مگه خودت ماشین نداری گراز منو بیدار میکنی
ات. نذاشتی با ماشینم بیام
هه سو. اهااااا... امدم
ویو تهیونگ(دست بزنید دست دست بالاخره ویو پسرمم شد)
همینطور به پرنده کم یابم که فقط دوتا ازش تو دنیا هست نگاه میکردمو نوازشش میکردم... گفتم
تهیونگ. من نمیرم(خونسرد)
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
هه سو. خیلی بهت میاد
ات. کوفت
هه سو. زهرمار هر چی من گفتم بگو چشم(با دنپایی وایستاده جلوش)
ات. چشم
هه سو. خودم میرسونمت
ات. ماشین دارم!
هه سو. تو اصلا همواپیما داشته باش... خودم میرسونمت
ات. خیله خب
سوار ماشینش شدیم به سمت همون رستوران حرکت کردم......
هه سو. موفق باشی
ات. ممنون
پیاده شدم استرس داشتم نمیدونم چرا...
روی یکی از میز ها نشستم......
1ساعت بعد
چرا نیومده... ساعت9شبه...
کم کم ساعت داشت12میشود
گارسون. بانوی من ما داریم رستورانو میبندیم!
ات. عا باشه الان میرم... ناراحت شدمو عصبی بخاطر همینه ازش بدم میاد عوضی منو منتظر گذاشته... یه عکس از صندلی رو به رویم که خالی بود گرفتمو تو اینستام پست کردم
نوشته زیر پست.دیگه دارم از آرمی بودنم منصرف میشم کیم تهیونگه وقت نشناس....
حقشه... پست کردم الان کلی ویو میخوره و پخش میشه.... یه فکری زد به سرم... سریع سوار آسانسور شدمو از رستوران خارج شدم به خانم کیم زنگ زدم
خانم کیم. دختر این چه وقت زنگ زدنه!
ات. ببخشید خانم کیم ولی یه خبر داغ دارم براتون
خانم کیم. بگو
ات. همینطور میدونید من امشب باید با کیم تهیونگ تو رستورانه..... شام میخوردم... اما کیم تهیونگ نیومدو منم از ساعت8تو رستوران بودم الان هم ساعت12شبه... میتونیم اینو تو شبکخ های مجازی پخش کنیم ویو زیادی میخوره
خانم کیم. ای ول دختر... فردا باهات حرف میزنم
ات. چشم خدافظ
گوشیم قطع کردمو سریع پستمو پاک کردم... به کل یادم رفته بود اون نباید بدونه من خبر نگارم.....به هه سو زنگ زدم
هه سو. هوم(خمیازه)
ات. هومو مرض بیا دنبالم
هه سو. مگه خودت ماشین نداری گراز منو بیدار میکنی
ات. نذاشتی با ماشینم بیام
هه سو. اهااااا... امدم
ویو تهیونگ(دست بزنید دست دست بالاخره ویو پسرمم شد)
همینطور به پرنده کم یابم که فقط دوتا ازش تو دنیا هست نگاه میکردمو نوازشش میکردم... گفتم
تهیونگ. من نمیرم(خونسرد)
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۹.۵k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.