ویوا.ت)ا.ت:صبح از خواب بیدار شدم دیدم ساعت۸:۳۰دقیقه خیلی
ویوا.ت)ا.ت:صبح از خواب بیدار شدم دیدم ساعت۸:۳۰دقیقه خیلی دیرم شده بود سریع حاظرشدم و رفتم مدرسه با نفس نفس از استادم معذرت خواهی کردم و نشستم
(ویوبعدکلاس)میا:ا.ت بازم دیر کرده بود بعد از اینکه زنگ تفریح خورد دستش رو گرفتم و بردمش پشت مدرسه که کسی نبود بهش گفتم:یااا ا.ت چرا چند روز دیر میای مدرسه؟؟
ا.ت:میا ولم کن حال ندارم
میا:نه بابا منو میپیچونی؟و زدم تو سرش
ا.ت:ببین من دارم کار میکنم بخاطر همین شبا دیر میرم خونه راحت شدی ؟؟
میا:چراداری کار میکنی ؟چیزی شده؟؟
ا.ت:نه چیزی نشده فقط دارم پولامو جمع میکنم همین
میا:باش
(ویو خونه)ا.ت:به میا دروغ گفتم من یه بیماری ریوی داشتم برای همون داشتم پول جمع میکردم برای اسپرش حاظر شدم رفتم سر کار بعد رئیسم بهم حقوق داد رفتم دارو خونه و اسپرم رو خریدم
ویوبعد دارو خونه )
ا.ت:توراه خونه بودم که صدای قدم کسی رو پشت سرم حس کردم سریع تر راه رفتم که صدای پا سریع تر شد
این عادی نبودبود؟
آخه ساعت۲:۴۶دقیقه بود خیلی ترسیده بودم که پلاستیک دارو هارو ولکردم و شروع کردم به دویدن که چهار تا ماشین لامبورگینی مشکی جلو راهم سبز شدن
خواستم بر گردم که دیدم پشت سرم کلی آدم غول پیکر دارن نگام میکنن که یه پسر قد بلند بالباس مشکی و ماسک مشکی از یکی از اون ماشینا پیاده شد
انقدر ترسیده بودم که از پشت افتادم زمین
و با گریه بهش گفتم:
ترو خدا من هنوز جوونم لطفاً بامن کاری ...هق..نداشته باشین که اون پسره اومد جلو و....
اگه پارت بعد رو میخواین لایک کامنت و فالو یادتون نرو
Ilove you❤️💓
آها راستی مشکلات داستان هم بگین
بای
(ویوبعدکلاس)میا:ا.ت بازم دیر کرده بود بعد از اینکه زنگ تفریح خورد دستش رو گرفتم و بردمش پشت مدرسه که کسی نبود بهش گفتم:یااا ا.ت چرا چند روز دیر میای مدرسه؟؟
ا.ت:میا ولم کن حال ندارم
میا:نه بابا منو میپیچونی؟و زدم تو سرش
ا.ت:ببین من دارم کار میکنم بخاطر همین شبا دیر میرم خونه راحت شدی ؟؟
میا:چراداری کار میکنی ؟چیزی شده؟؟
ا.ت:نه چیزی نشده فقط دارم پولامو جمع میکنم همین
میا:باش
(ویو خونه)ا.ت:به میا دروغ گفتم من یه بیماری ریوی داشتم برای همون داشتم پول جمع میکردم برای اسپرش حاظر شدم رفتم سر کار بعد رئیسم بهم حقوق داد رفتم دارو خونه و اسپرم رو خریدم
ویوبعد دارو خونه )
ا.ت:توراه خونه بودم که صدای قدم کسی رو پشت سرم حس کردم سریع تر راه رفتم که صدای پا سریع تر شد
این عادی نبودبود؟
آخه ساعت۲:۴۶دقیقه بود خیلی ترسیده بودم که پلاستیک دارو هارو ولکردم و شروع کردم به دویدن که چهار تا ماشین لامبورگینی مشکی جلو راهم سبز شدن
خواستم بر گردم که دیدم پشت سرم کلی آدم غول پیکر دارن نگام میکنن که یه پسر قد بلند بالباس مشکی و ماسک مشکی از یکی از اون ماشینا پیاده شد
انقدر ترسیده بودم که از پشت افتادم زمین
و با گریه بهش گفتم:
ترو خدا من هنوز جوونم لطفاً بامن کاری ...هق..نداشته باشین که اون پسره اومد جلو و....
اگه پارت بعد رو میخواین لایک کامنت و فالو یادتون نرو
Ilove you❤️💓
آها راستی مشکلات داستان هم بگین
بای
۳.۹k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲