درویشی بار گندم خویش به آسیاب برد. آسیابان که بیوه زنی بو
درویشی بار گندم خویش به آسیاب برد. آسیابان که بیوه زنی بود گفت: 2 روز دیگر آردها آماده است. درویش با لحنی آمرانه گفت، گندم مرا زودتر آرد کن وگرنه دعا میکنم خرت (که سنگ آسیاب را میچرخاند) تبدیل به سنگ شود. زن (آْسیابان) در جواب گفت: اگر نفسی به این گیرایی داری، دعا کن گندمت آرد شود، خر را ول کن!
ای کاش ملتی که برای همه آرزوی مرگ میکند برای خوشبختی خویش نیز دعائی بکند!
ای کاش ملتی که برای همه آرزوی مرگ میکند برای خوشبختی خویش نیز دعائی بکند!
۱.۴k
۱۴ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.