part 3
امروز سه شنبه بود.
یعنی روز تولدم.
خیلی چیزا خریده بودم و الان وقت اماده کردن و تزیین خونه بود.
کاغذ رنگی هارو به شکل قلب دراوردم و روی دیوار پشت مبل که قرار بود همه چیز اونجا برگزار بشه چسبوندم.
ریسه رنگی که خریده بودم رو هم چسبوندم و رفتم تا برای خودم لباس بخرم.
سعی کردم گرونترین لباس رو انتخاب کنم.
و پیدا کردم و خریدم و اومدم بیرون و رفتم خونه همرو دعوت کرده بودم.
ساعت ۹ شب
هیچکس جز دوست های صمیمیم نیومده بودن.
یعنی روز تولدم.
خیلی چیزا خریده بودم و الان وقت اماده کردن و تزیین خونه بود.
کاغذ رنگی هارو به شکل قلب دراوردم و روی دیوار پشت مبل که قرار بود همه چیز اونجا برگزار بشه چسبوندم.
ریسه رنگی که خریده بودم رو هم چسبوندم و رفتم تا برای خودم لباس بخرم.
سعی کردم گرونترین لباس رو انتخاب کنم.
و پیدا کردم و خریدم و اومدم بیرون و رفتم خونه همرو دعوت کرده بودم.
ساعت ۹ شب
هیچکس جز دوست های صمیمیم نیومده بودن.
۴۵.۶k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.