Fake kook+part 4
ا/ت ویو:
جونگکوک بهم این جاکلیدی کیوتو داد (اسلاید دوم: جاکلیدی) خیلی دوسش دارم ببین چقد کیوتههههه... کوک خودشم خیلی قشنگ میخنده شبیه خرگوشه
ا/ت: چقد شبیه خودته(آروم)
کوک: (خنده) چی گفتی؟
ا/ت: هاا... چی نه هیچی
کوک: (دوباره خندش گرفت) ولی من شنیدم
ا/ت: واییی نه بلند گفتم(خنده)
(وایی خیلی خجالت کشیدم باورم نمیشه چطور شد از دهنم پرید تلاش کردم ضایع نباشم سرمو پایین انداختم و خندیدم)
کوک: (خنده خرگوشی) ولی تو هم وقتی خجالت میکشی خوشگل تر میشی
ا/ت: ولی الان بیشتر خجالتم میدی(خنده)
کوک: (خندهههه)*سخن نویسنده: خوداااا قربون خنده هات برم بانیییی کیوت* ولی واقعا تو کیوتی
ا/ت: یاااا کوک میخوای از خجالت ذوبم کنی
کوک: باشه باشه ذوب نشو کاریت ندارم
_ خانم سمت چپ میریم یا راست؟
+ راست
ا/ت تو دلش: گفتم راست ولی نه خونمون اونجا نبود من وقتی پیاده میومدم از اون طرف میمومدم پس زود گفتم
+ وای نه نههه چپپ
که دیدم کوک باز زد زیر خنده خودمم خندم میگرفت از کاری که کردم😂
ا/ت: اینجاس لطفا نگه دارین
_ چشم
راننده ماشینو نگه داشت و در و باز کردم و پیاده شدم
ا/ت: مرسی که رسوندی
کوک: نه من ممنونم که اومدی واقعا بم خوش گذشت:) فردا تو مدرسه میبینمت
ا/ت: (لبخند) اهمم باشه خدافظ:)
کوک: خدافظ
*داخل خونه*
ا/ت: سلام مامان
م/ت: سلام عزیزم خسته نباشی
ا/ت: مرسی
م/ت: چه عجب زود اومدی
ا/ت: با همکلاسیم برگشتم با ماشینشون زودتر رسیدم
م/ت: عام خوبه برو تو اتاقت یه سوپرایز منتظرته
ا/ت: سوپرایز تو اتاقم؟؟ نکنهههه یونا اومده
م/ت: آره یکمی میشه اومده برو پیشش منم چیزی میارم بخورین
ا/ت: ویییی باشهههه
بدو بدو به سمت پله ها رفتم و با عجله از پله ها رفتم بالا
م/ت: یواش دختر میفتی چیزیت میشه هاا
ا/ت: باشه مواظبم
م/ت: *لبخند*از دست تو
*داخل اتاق*
یونااااااااااا
با جیغ وارد اتاقم شدم که یونا از جاش پرید
یونا: یاااااا ترسیدمممم وییییییی ا/تتتت
رفتم و محکم بغلش کردم
ا/ت: خیلی دلم برات تنگ شده بود
یونا: منممم منممم.... وایسا ببینم نگو که میخوای گریه کنی بخدا منم گریه میکنماا
ا/ت: (خنده) نه فقط اشک شادیه
یونا: قربونت برم من.... اشکالی نداره ناراحت نباش یا من میام اینجا یا هم تو میای پیشم حداقل همو میبینیم و وقت میگذرونیم
ا/ت: آره خب من نمیتونم به نبودت عادت کنم
یونا: منم همینطور:)) خببب تغییر مود میدم سلام الاغ عزیز حالت چطورههه؟؟
ا/ت: (خنده) زهرمار
یونا: خب خب خب اینا رو ول کن زود باش لباساتو عوض کن قراره کلی بحرفیم
ا/ت: هممم آره وایسا یه دیقه
*رفتم سرع لباسامو عوض کردم و برگشتم پیش یونا*
یونا: خببب خبب بشین ببینم امروز چطور بود چیکارا کردی با کیا آشنا شدی پیش کی میشینی و.....
ا/ت: یااا یونا نفس بکش کشی خودتو
یونا: خب زود باش بگو دیگه
تق تق
م/ت: ا/ت دخترم بیا اینا رو بگیر
ا/ت: اومدمم مرسی مامانییی
یونا: دستتون درد نکنه خاله جون
م/ت: نوش جونتون
*رفتم مامان برامون بستنی و هله هوله داد و از کیک میوه ای خوشمزه که پخته، آوردم و گذاشتم رو تخت و اول از همه بستنیو برداشتم*
یونا: عههه خب بگو دیگه
ا/ت: خب امروز با دو تا دختر دوست شدم دخترای خوبین
یونا: پس منم باید آشنا شم
ا/ت: اونوخ چرا؟
یونا: باید بدونم کی باهات دوسته
ا/ت: اوه نمیدونستم اینقد رو غیرتیی *خنده*
یونا: معلومه خب *خنده* خب کنار همونا میشینی؟
ا/ت: نه بغل دستیم یه پسره
یونا: جان؟ چه عجب چطور شده؟
ا/ت: یاا جا نبود مجبور شدم ولی خب آدم خوبیه
یونا: اوووو نکنه کراشته؟!
ا/ت: نخیرم منحرففف
یونا: *خنده* خب اسمش چیه
ا/ت: اسمش جونگکوکه... نیگا این جاکلیدیم اون بهم داد
یونا: واییی این چقد کیوتهههههه خدااا واقعا اون بهت داده؟
ا/ت: آره خب
یونا: هعیی ببینم چیکار کنی
ا/ت: یااا یونا ملکه منحرف=/
یونا: *خنده* باشه بابا
ا/ت: خببب تو بگو چیکارا کردی با کیا آشنا شدی
یونا: هیچ مث همیشه همه رو مخمه
ا/ت: یااا یونا
یونا: خیلی خب بابا با بغل دستیم دوستم اسمش لیسا عه چون شبیه خودمه فعلا باهاش کاری ندارم
ا/ت: هعیییی خوداااا
یونا: عههه باشه ولش مدرسه رو از صب تو مدرسه ایم بیا بریم با هم فیلم ببینیم بعدششششش برات یه سوپرایز دارممم
ا/ت: چییییییی
یونا: اگه بگم که سوپرایز نمیشهه
ا/ت: یااا یونااا توروخدا من نمیتونم صبر کنم
یونا: نخیرم باید صبر کنی، حالا... هر کی زود تر برسه پایین برندس
*بدو بدو از اتاق رفت بیرون*
ا/ت: بیشورررررررر صب کنننن (خنده)
خمارییییییی😂🙃
لایک و نظر یادت نره آرمی؛)
شرط پارت بعد
۱۰ لایک❤
۵ کامنت🐾
یا هم
۹۵ تایی شیم🌈
جونگکوک بهم این جاکلیدی کیوتو داد (اسلاید دوم: جاکلیدی) خیلی دوسش دارم ببین چقد کیوتههههه... کوک خودشم خیلی قشنگ میخنده شبیه خرگوشه
ا/ت: چقد شبیه خودته(آروم)
کوک: (خنده) چی گفتی؟
ا/ت: هاا... چی نه هیچی
کوک: (دوباره خندش گرفت) ولی من شنیدم
ا/ت: واییی نه بلند گفتم(خنده)
(وایی خیلی خجالت کشیدم باورم نمیشه چطور شد از دهنم پرید تلاش کردم ضایع نباشم سرمو پایین انداختم و خندیدم)
کوک: (خنده خرگوشی) ولی تو هم وقتی خجالت میکشی خوشگل تر میشی
ا/ت: ولی الان بیشتر خجالتم میدی(خنده)
کوک: (خندهههه)*سخن نویسنده: خوداااا قربون خنده هات برم بانیییی کیوت* ولی واقعا تو کیوتی
ا/ت: یاااا کوک میخوای از خجالت ذوبم کنی
کوک: باشه باشه ذوب نشو کاریت ندارم
_ خانم سمت چپ میریم یا راست؟
+ راست
ا/ت تو دلش: گفتم راست ولی نه خونمون اونجا نبود من وقتی پیاده میومدم از اون طرف میمومدم پس زود گفتم
+ وای نه نههه چپپ
که دیدم کوک باز زد زیر خنده خودمم خندم میگرفت از کاری که کردم😂
ا/ت: اینجاس لطفا نگه دارین
_ چشم
راننده ماشینو نگه داشت و در و باز کردم و پیاده شدم
ا/ت: مرسی که رسوندی
کوک: نه من ممنونم که اومدی واقعا بم خوش گذشت:) فردا تو مدرسه میبینمت
ا/ت: (لبخند) اهمم باشه خدافظ:)
کوک: خدافظ
*داخل خونه*
ا/ت: سلام مامان
م/ت: سلام عزیزم خسته نباشی
ا/ت: مرسی
م/ت: چه عجب زود اومدی
ا/ت: با همکلاسیم برگشتم با ماشینشون زودتر رسیدم
م/ت: عام خوبه برو تو اتاقت یه سوپرایز منتظرته
ا/ت: سوپرایز تو اتاقم؟؟ نکنهههه یونا اومده
م/ت: آره یکمی میشه اومده برو پیشش منم چیزی میارم بخورین
ا/ت: ویییی باشهههه
بدو بدو به سمت پله ها رفتم و با عجله از پله ها رفتم بالا
م/ت: یواش دختر میفتی چیزیت میشه هاا
ا/ت: باشه مواظبم
م/ت: *لبخند*از دست تو
*داخل اتاق*
یونااااااااااا
با جیغ وارد اتاقم شدم که یونا از جاش پرید
یونا: یاااااا ترسیدمممم وییییییی ا/تتتت
رفتم و محکم بغلش کردم
ا/ت: خیلی دلم برات تنگ شده بود
یونا: منممم منممم.... وایسا ببینم نگو که میخوای گریه کنی بخدا منم گریه میکنماا
ا/ت: (خنده) نه فقط اشک شادیه
یونا: قربونت برم من.... اشکالی نداره ناراحت نباش یا من میام اینجا یا هم تو میای پیشم حداقل همو میبینیم و وقت میگذرونیم
ا/ت: آره خب من نمیتونم به نبودت عادت کنم
یونا: منم همینطور:)) خببب تغییر مود میدم سلام الاغ عزیز حالت چطورههه؟؟
ا/ت: (خنده) زهرمار
یونا: خب خب خب اینا رو ول کن زود باش لباساتو عوض کن قراره کلی بحرفیم
ا/ت: هممم آره وایسا یه دیقه
*رفتم سرع لباسامو عوض کردم و برگشتم پیش یونا*
یونا: خببب خبب بشین ببینم امروز چطور بود چیکارا کردی با کیا آشنا شدی پیش کی میشینی و.....
ا/ت: یااا یونا نفس بکش کشی خودتو
یونا: خب زود باش بگو دیگه
تق تق
م/ت: ا/ت دخترم بیا اینا رو بگیر
ا/ت: اومدمم مرسی مامانییی
یونا: دستتون درد نکنه خاله جون
م/ت: نوش جونتون
*رفتم مامان برامون بستنی و هله هوله داد و از کیک میوه ای خوشمزه که پخته، آوردم و گذاشتم رو تخت و اول از همه بستنیو برداشتم*
یونا: عههه خب بگو دیگه
ا/ت: خب امروز با دو تا دختر دوست شدم دخترای خوبین
یونا: پس منم باید آشنا شم
ا/ت: اونوخ چرا؟
یونا: باید بدونم کی باهات دوسته
ا/ت: اوه نمیدونستم اینقد رو غیرتیی *خنده*
یونا: معلومه خب *خنده* خب کنار همونا میشینی؟
ا/ت: نه بغل دستیم یه پسره
یونا: جان؟ چه عجب چطور شده؟
ا/ت: یاا جا نبود مجبور شدم ولی خب آدم خوبیه
یونا: اوووو نکنه کراشته؟!
ا/ت: نخیرم منحرففف
یونا: *خنده* خب اسمش چیه
ا/ت: اسمش جونگکوکه... نیگا این جاکلیدیم اون بهم داد
یونا: واییی این چقد کیوتهههههه خدااا واقعا اون بهت داده؟
ا/ت: آره خب
یونا: هعیی ببینم چیکار کنی
ا/ت: یااا یونا ملکه منحرف=/
یونا: *خنده* باشه بابا
ا/ت: خببب تو بگو چیکارا کردی با کیا آشنا شدی
یونا: هیچ مث همیشه همه رو مخمه
ا/ت: یااا یونا
یونا: خیلی خب بابا با بغل دستیم دوستم اسمش لیسا عه چون شبیه خودمه فعلا باهاش کاری ندارم
ا/ت: هعیییی خوداااا
یونا: عههه باشه ولش مدرسه رو از صب تو مدرسه ایم بیا بریم با هم فیلم ببینیم بعدششششش برات یه سوپرایز دارممم
ا/ت: چییییییی
یونا: اگه بگم که سوپرایز نمیشهه
ا/ت: یااا یونااا توروخدا من نمیتونم صبر کنم
یونا: نخیرم باید صبر کنی، حالا... هر کی زود تر برسه پایین برندس
*بدو بدو از اتاق رفت بیرون*
ا/ت: بیشورررررررر صب کنننن (خنده)
خمارییییییی😂🙃
لایک و نظر یادت نره آرمی؛)
شرط پارت بعد
۱۰ لایک❤
۵ کامنت🐾
یا هم
۹۵ تایی شیم🌈
۱۷.۹k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.