پارت ³ همکار مافیای من
اسم رمان: همکار_مافیای_من
پارت3
(جونگ کوک_ ا/ت+ راوی&)
&(جونگ کوک و ا/ت سوار ماشین شدن و راننده اونا رو به ویلا رسوند)
+(تو راه هیچ حرفی نزدیم ولی میتونستم نگاه های خیره ی جونگ کوک رو روی خودم حس کنم)
&پرش زمانی نیم ساعت بعد
+(رسیدیم ویلا... پیاده شدیمو رفتیم داخل خونه... خیلی ویلای بزرگی بود... امااا چرا فقط یه اتاق خواب داشت؟ //:
+اینجا فقط یه اتاق خواب داره؟
_هوم
+خونه به این بزرگی فقط یه اتاق خواب؟
_دستِ چارلی درد نکنه(زیر لب)
+یاااا شنیدم(زدم به بازوش)
_(خنده)
&همینطور که ا/ت و جونگ کوک مشغول دیدن خونه بودن صدای زنگ خونه اومد
_(با صدای زنگ خونه اصلحه مو زیر لباسم قایم کردم و در رو باز کردم)
+(پشت سر جونگ کوک رفتم و دقیقا پشت سرش ایستادم)
&جونگ کوک در رو باز کرد و یه مرد جون که از ظاهرش معلوم بود یا بادیگاردِ یا نگهبان جلوی در دید
(مَرده")
"سلام
_سلام
"من نگهبان ویلای بغلی هستم
_(به اشاره ی دستش خیره شدم... به خونه ی جکسون اشاره میکرد)
_خب؟
" میخواستم بپرسم شما صاحب خونه ی جدید هستین؟
_و من باید به سوال چرت شما جواب بدم؟(عصبی)
"من برای امنیت رئیسم مجبورم این سوال هارو از شما بپرسم
_بخاطر امنیت رئیست مجبوری تو زندگی بقیه دخالت کنی؟(عصبی)
+جونگ کوک آروم باش(دستشو گرفتم)
_(رو به ا/ت گفتم) چیزی نیست
" لطفا آروم باشین اقا
_نباشم چی میشه؟
_(از اونجایی که باید یه جوری بهونه جور میکردم و با جکسون اشنا میشدم نمیتونستم این فرصت رو از دست بدم...)
&جونگ کوک یقه ی نگهبان رو گرفت با سر زد تو دماغ نگهبان
+جونگ کوک چکاررر میکنیی(داد)
_(بعد از اینکه زدم تو دماغش در رو بستم)
_واییییییی سرمممممم
+خوبی؟(نگران)
_مخم جابه جا شد
+ناسلامتی مافیایی این لوس بازیا چیه؟(خنده)
_دختر عاقل من همیشه کارم با اصلحه ست... اییی سرم
+اصلا چرا زدیش؟... شاید دماغش شکسته باشه
_بهتر
+چرا؟
_فردا میریم خونه ی جکسون
+ها؟(تعجب)
_فردا به بهونه ی عذر خواهی میریم خونه ی جکسون... میریمو من برای کار زشتی که کردم ازش عذر خواهی میکنم(پوزخند)
+عجب... این چطوری به سرت زد؟
_نمیدونم... ولی مخم جابه جا شد(خنده)
+(خنده)
+نگهبانه هنوز دم دره؟
_وایسا ببینم(رفتم و چشمی در نگاه کردم)
_نوچ رفته
+خوبه
&تو همین لحظه یهو گوشی جونگ کوک زنگ خورد... چارلی بود
_بله؟
~دو دقیقه نرفته دعوا درست کردی پسر جون؟
_هااا؟(تعجب)
~زدی تو دماغ یارو؟(خنده)
_لعنتیییی چطوری اینقدر زود فهمیدی؟؟؟؟
~چی فکر کردی؟ ناسلامتی من کیم چارلیم
_راستشو بگو... دوربین گذاشتی تو خونه؟
~(خنده)
_چارلی خیلی ترسناکی
~میدونم... خب فردا که دارین میرین خونه ی جکسون گند نزنین
_اینمممم میدونییی؟؟؟؟(برگاش ریخت)
~اره
_چجورییییی؟
~گفتم که.. من کیم چارلیم
_پشمامممم
~تو یکی از اتاقا براتون اصلحه و شنود گذاشتم...
_دمت گرم داداش
~خیلی خب پرو نشو... خداحافظ
_خداحافظ(خنده)
&قطع کردن
_این چجوری همه چیو میدونه؟
+چارلیِ دیگه(خنده)
&جونگ کوک و ا/ت بعد از گشتن کل خونه رفتن تو اتاق خواب(منحرف نشو بچه ی گل😔🤍)
+خب... باید بینمون بالشت بزاریم و بخوابیم؟(لعنتیی من جات بودم میپریدم تو بغلش😂🥲)
_من مشکلی ندارم اگه معذب میشی اوک... ولی نمیخورمت ها
+یاع یاع خندیدیم
_(خنده)
+میگم
_هوم؟
+من میترسم گند بزنم.. چارلی بهم اعتماد کرده
_نترس... من استاد بازی کردن صحنه های عاشقانه م کافیه باهام راه بیای(پوزخند)
+اتفاقا من حالم از هرچی عشق و عاشقیه بهم میخوره
_یااا من الان دوست پسرت حساب میشم.. نباید اینجوری جلوم حرف بزنی... زشته
+چه زود پسرخاله شدی(خنده)
_(خنده)
&ا/ت و جونگ کوک روی تخت دراز کشیدن و به سقف خیره شدن
_ا/ت
+بله؟
_تو کنجکاو نیستی؟... راجب اینکه تو این چندسال که همو ندیدیم.. چیشد؟..
+مگه تو کنجکاوی؟
_نیستم
+منم نیستم
_خب پس.. شب بخیر
+شب بخیر
&سرشونو گذاشتن زیر پتو خوابیدن
&پرش زمانی صبح
_(با احساس خفگی چشمامو باز کردم دیدم....)
.......
(تا پارت 4 بای بای😂🤍)
پارت3
(جونگ کوک_ ا/ت+ راوی&)
&(جونگ کوک و ا/ت سوار ماشین شدن و راننده اونا رو به ویلا رسوند)
+(تو راه هیچ حرفی نزدیم ولی میتونستم نگاه های خیره ی جونگ کوک رو روی خودم حس کنم)
&پرش زمانی نیم ساعت بعد
+(رسیدیم ویلا... پیاده شدیمو رفتیم داخل خونه... خیلی ویلای بزرگی بود... امااا چرا فقط یه اتاق خواب داشت؟ //:
+اینجا فقط یه اتاق خواب داره؟
_هوم
+خونه به این بزرگی فقط یه اتاق خواب؟
_دستِ چارلی درد نکنه(زیر لب)
+یاااا شنیدم(زدم به بازوش)
_(خنده)
&همینطور که ا/ت و جونگ کوک مشغول دیدن خونه بودن صدای زنگ خونه اومد
_(با صدای زنگ خونه اصلحه مو زیر لباسم قایم کردم و در رو باز کردم)
+(پشت سر جونگ کوک رفتم و دقیقا پشت سرش ایستادم)
&جونگ کوک در رو باز کرد و یه مرد جون که از ظاهرش معلوم بود یا بادیگاردِ یا نگهبان جلوی در دید
(مَرده")
"سلام
_سلام
"من نگهبان ویلای بغلی هستم
_(به اشاره ی دستش خیره شدم... به خونه ی جکسون اشاره میکرد)
_خب؟
" میخواستم بپرسم شما صاحب خونه ی جدید هستین؟
_و من باید به سوال چرت شما جواب بدم؟(عصبی)
"من برای امنیت رئیسم مجبورم این سوال هارو از شما بپرسم
_بخاطر امنیت رئیست مجبوری تو زندگی بقیه دخالت کنی؟(عصبی)
+جونگ کوک آروم باش(دستشو گرفتم)
_(رو به ا/ت گفتم) چیزی نیست
" لطفا آروم باشین اقا
_نباشم چی میشه؟
_(از اونجایی که باید یه جوری بهونه جور میکردم و با جکسون اشنا میشدم نمیتونستم این فرصت رو از دست بدم...)
&جونگ کوک یقه ی نگهبان رو گرفت با سر زد تو دماغ نگهبان
+جونگ کوک چکاررر میکنیی(داد)
_(بعد از اینکه زدم تو دماغش در رو بستم)
_واییییییی سرمممممم
+خوبی؟(نگران)
_مخم جابه جا شد
+ناسلامتی مافیایی این لوس بازیا چیه؟(خنده)
_دختر عاقل من همیشه کارم با اصلحه ست... اییی سرم
+اصلا چرا زدیش؟... شاید دماغش شکسته باشه
_بهتر
+چرا؟
_فردا میریم خونه ی جکسون
+ها؟(تعجب)
_فردا به بهونه ی عذر خواهی میریم خونه ی جکسون... میریمو من برای کار زشتی که کردم ازش عذر خواهی میکنم(پوزخند)
+عجب... این چطوری به سرت زد؟
_نمیدونم... ولی مخم جابه جا شد(خنده)
+(خنده)
+نگهبانه هنوز دم دره؟
_وایسا ببینم(رفتم و چشمی در نگاه کردم)
_نوچ رفته
+خوبه
&تو همین لحظه یهو گوشی جونگ کوک زنگ خورد... چارلی بود
_بله؟
~دو دقیقه نرفته دعوا درست کردی پسر جون؟
_هااا؟(تعجب)
~زدی تو دماغ یارو؟(خنده)
_لعنتیییی چطوری اینقدر زود فهمیدی؟؟؟؟
~چی فکر کردی؟ ناسلامتی من کیم چارلیم
_راستشو بگو... دوربین گذاشتی تو خونه؟
~(خنده)
_چارلی خیلی ترسناکی
~میدونم... خب فردا که دارین میرین خونه ی جکسون گند نزنین
_اینمممم میدونییی؟؟؟؟(برگاش ریخت)
~اره
_چجورییییی؟
~گفتم که.. من کیم چارلیم
_پشمامممم
~تو یکی از اتاقا براتون اصلحه و شنود گذاشتم...
_دمت گرم داداش
~خیلی خب پرو نشو... خداحافظ
_خداحافظ(خنده)
&قطع کردن
_این چجوری همه چیو میدونه؟
+چارلیِ دیگه(خنده)
&جونگ کوک و ا/ت بعد از گشتن کل خونه رفتن تو اتاق خواب(منحرف نشو بچه ی گل😔🤍)
+خب... باید بینمون بالشت بزاریم و بخوابیم؟(لعنتیی من جات بودم میپریدم تو بغلش😂🥲)
_من مشکلی ندارم اگه معذب میشی اوک... ولی نمیخورمت ها
+یاع یاع خندیدیم
_(خنده)
+میگم
_هوم؟
+من میترسم گند بزنم.. چارلی بهم اعتماد کرده
_نترس... من استاد بازی کردن صحنه های عاشقانه م کافیه باهام راه بیای(پوزخند)
+اتفاقا من حالم از هرچی عشق و عاشقیه بهم میخوره
_یااا من الان دوست پسرت حساب میشم.. نباید اینجوری جلوم حرف بزنی... زشته
+چه زود پسرخاله شدی(خنده)
_(خنده)
&ا/ت و جونگ کوک روی تخت دراز کشیدن و به سقف خیره شدن
_ا/ت
+بله؟
_تو کنجکاو نیستی؟... راجب اینکه تو این چندسال که همو ندیدیم.. چیشد؟..
+مگه تو کنجکاوی؟
_نیستم
+منم نیستم
_خب پس.. شب بخیر
+شب بخیر
&سرشونو گذاشتن زیر پتو خوابیدن
&پرش زمانی صبح
_(با احساس خفگی چشمامو باز کردم دیدم....)
.......
(تا پارت 4 بای بای😂🤍)
۸.۱k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.