pov:...وقتی عادتی و دلت درد میکنه.
★وقتی عادتی و دلت درد میکنه...★
تو توی بغل لورنزو لم داده بودی و فیلم تماشا میکردی درحالی که لورنزو سرت رو نوازش میکرد و زیر دلت رو ماساژ میداد وقتی خوابت برد سریع گذاشتن روی تخت و پتو روت کشید و لباسش رو پوشید و رفت برات شکلات، لوازم ارایشی، قهوه و کیک مورد علاقت رو خرید و برات اورد خونه و گذاشت روی عسلی کنار تختتون و اروم پیشونیت رو بوسید و گفت:«هانی...دارلینگ...نمیخوای بیدار شی؟ ددی برات چیزی خریده...» *خلاصه بیدار شدی و ذوق کردی و توی بغل لخت لورنزو کل شب رو فیلم دیدین و خوراکیتون رو خوردین...♥︎*
امیدوارم خوشتون اومده باشه💚😉 درخواستی سناریو توی کامنتای این پست بگید ♥
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
follow for more baby 💚🐍
تو توی بغل لورنزو لم داده بودی و فیلم تماشا میکردی درحالی که لورنزو سرت رو نوازش میکرد و زیر دلت رو ماساژ میداد وقتی خوابت برد سریع گذاشتن روی تخت و پتو روت کشید و لباسش رو پوشید و رفت برات شکلات، لوازم ارایشی، قهوه و کیک مورد علاقت رو خرید و برات اورد خونه و گذاشت روی عسلی کنار تختتون و اروم پیشونیت رو بوسید و گفت:«هانی...دارلینگ...نمیخوای بیدار شی؟ ددی برات چیزی خریده...» *خلاصه بیدار شدی و ذوق کردی و توی بغل لخت لورنزو کل شب رو فیلم دیدین و خوراکیتون رو خوردین...♥︎*
امیدوارم خوشتون اومده باشه💚😉 درخواستی سناریو توی کامنتای این پست بگید ♥
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
follow for more baby 💚🐍
۲۴.۷k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.