aboW myhert 🧛🖤پارت ۱۸
آه اینارو ولش من میخوام برم خرید یدونه لباسم ندارم که نه لباسی چیزی
شوگا «« خیلی خب باشه برو آماده ببرمت خرید...
لی مین «« ولی تو که تیر خوردی حالت خوب نیست ...
اگه بریم یهو وسط راه بیهوش بشی چی رو دست بمونی اون موقع من مقصرم
یونگی « امم خوب آره مقصر تویی یعنی میگی نگرانی آره برو آماده شو جوجه
جونگ کوک «« بری که برگردی
لی مین »» یااااا شنیدم ها کتک هاییی که زدم فراموش کردی
جونگ کوک «« گفتم که بشنوی
راوی «« لی مین به سمت اتاقش به دوش ده مینی گرفت موهاشو خشک کرد و سشوار کرد بافتش به خودی مشکی به به شلوار لی آمد پایین ...
با یونگی مواجه شد. پر از پرتو های جذابیت میدرخشید اهمیتی نداد به سمت پارکینگ رفتن ماشین های زیادی بود همشون مدل های بالا که خیلی ارزش داشت ...
یونگی به سمت به لامبورگینی مشکی رفت درشو وا کرد رد به لی مین
شریف نمیآورید لیدی ...!
لی مین لبخندی زد سوار ماشین شد به سمت پاساژ هوایی حرکت کردن
لی مین « وارد پاساژ شدیم اوه خدای من چه قشنگه ولی خیلی شلوغ سوزش باد باعث میشد لرزه ای به بدنم بخوره و موهای. خرمایی کوتا هم رو به آسمان ...
نمایش میداد از سردی هوا دست یونگی گرفت یونگی تعجب کرد به لی مین نگه کرد این این کار باعث تپیدن قلبش شد...
شوگا «« خیلی خب باشه برو آماده ببرمت خرید...
لی مین «« ولی تو که تیر خوردی حالت خوب نیست ...
اگه بریم یهو وسط راه بیهوش بشی چی رو دست بمونی اون موقع من مقصرم
یونگی « امم خوب آره مقصر تویی یعنی میگی نگرانی آره برو آماده شو جوجه
جونگ کوک «« بری که برگردی
لی مین »» یااااا شنیدم ها کتک هاییی که زدم فراموش کردی
جونگ کوک «« گفتم که بشنوی
راوی «« لی مین به سمت اتاقش به دوش ده مینی گرفت موهاشو خشک کرد و سشوار کرد بافتش به خودی مشکی به به شلوار لی آمد پایین ...
با یونگی مواجه شد. پر از پرتو های جذابیت میدرخشید اهمیتی نداد به سمت پارکینگ رفتن ماشین های زیادی بود همشون مدل های بالا که خیلی ارزش داشت ...
یونگی به سمت به لامبورگینی مشکی رفت درشو وا کرد رد به لی مین
شریف نمیآورید لیدی ...!
لی مین لبخندی زد سوار ماشین شد به سمت پاساژ هوایی حرکت کردن
لی مین « وارد پاساژ شدیم اوه خدای من چه قشنگه ولی خیلی شلوغ سوزش باد باعث میشد لرزه ای به بدنم بخوره و موهای. خرمایی کوتا هم رو به آسمان ...
نمایش میداد از سردی هوا دست یونگی گرفت یونگی تعجب کرد به لی مین نگه کرد این این کار باعث تپیدن قلبش شد...
۳۶.۸k
۱۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.