bad girl p: 85
کوک گذاشتم رو کاناپه که بچه ها هجوم اووردن سمتم
همه: چت شده؟
هانا: مار نیشم زده
مینهو: واقعا؟ باید اول زهرشو از تو پات در بیاری
زدم زیر خنده
همه: چته؟
کوک: بابا پاش پیچ خورده (خنده)
سوهو: عوضی فکرکردم ما نیشت زد
یوهان: برید اونور ببینم پاتو
اومد نشس کنارم دستشو گذاش رو مچ پام
هانا: مگه مرض داری فشارش میدی
یوهان: احمق چک کنم ببینم پات چیشده
یوهان: چیزی نیس فقط پیچ خورده زود خوب میشه
کوک: ینی نمیخواد بریم بیمارستان؟
یوهان: نه بابا
هانا:هانا:کرم داری دس نزن بش درد میکنه(روبه یوهان)
یوهان: چطوری پات پیچ خورد
هانا: عینه ادم، افتادم دنبال کوک ک پام پیچ خورد
کوک: بنظرم بریم بیمارستان
هانول: زیاد بزرگش نمیکنی؟ فقط پاش پیچ خورده(حرص)
کوک: ن
هانا: بیمارستان واس چی؟
کوک: حداقل دکتر به دارویی چیزی بت بده دردت نیاد دیگه تحمل اینکه ببینم اینجوری دردمیکشیو ندارم(نگران)
جیمین: پ یوهان چیه اینجا؟
یوهان: راس میگه تا دکتر ب این خوبی هس چرا بیمارستان😊
کوک: عجب دکتری
هانا: کراشی از سرو روت میباره
یوهان: پ چی فک کردی😎
سوهو: ی دکتره قاتل(خنده)
یوهان: کی گفته من قاتلم؟ 🤨
فیلیکس: به قول هانا به قیافت نمیخوره ولی وقتی مافیایی مگه میشع ادم نکشی
هانا: حتی این خرگوشم یه قاتله(روبه کوک)
کوک: من؟
هانا: ن من؟
کوک: شکی توش نیس قاتل باشی
هانا: فعلا نیستم ولی چن روز دیگع میشم(اروم)
همه: چی؟
هانا: هیچی
کوک:پات هنوز درد میکنه؟(نگران)
هانا: ن خوبه
سوک یون: میبینی اخر به حرفمون رسیدید
هانا، کوک: کدوم حرف؟
سوک یون: همش میگفتیم واسه هم ساخته شدین ولی قبول نمیکردین حالا ببین جونگ کوک فقط به خاطر اینکه پات پیچ خورده چقد نگرانه(خنده)
همه بجز سومی: دقیقا
نامی: موقعی که تازه باهم اشنا شدیم باید میدیدینشون چجوری مث سگ و گربه میوفتادن ب جون هم
هانا: تقصیر من نبود کوک همش با من لج میکرد
کوک: من لج میکردم؟ اون کی بود اومد منو هل داد تو استخر نزدیک بود خفه بشم
همه:(🤣)
هانا: توبودی یه لیوان شیرموز روم خالی کردی
نامی: الانم دارن خودشونو لو میدن(😂)
ولی فک کنم چن ماه طول کشید باهم خوب شن اونوقت دیگه همو ول نمیکردن چون خونع هامون کنار هم بود حتی شبام پیش هم میخوابیدن بدون هم خوابشون نمیبرد خیلی بهم وابسته شده بودن که وقتی هانا اینا رفتن روسیه این بچه (اشاره به کوک) یمدت افسردگی گرف همش گریه میکرد حتی شبام بزور خوابش میبرد
سوآ: عه اتفاقا زن دایی یونهی گف هانام مث کوک افسردگی گرفته یمدت همش گریه میکرده
کوک: توکه گفتی گریه نمیکردم(روبه هانا)😊
هانا: ها؟
هیونجین:چقد قشنگ بوده دوستیتون(🥺)
انتونی:سرنوشتتون از قبلم بهم گره خورده بود
هانول:(خنده حرصی)
سومی:ینی واقعااینقد بهم وابستع بودین(پوزخند)
هانا: ارع عزیزم
نامی: که کاش با هم خوب نمیشدن
همه: چرا
نامی: چون نصفه جهانو به باد دادن، سری از تاسف تکون داد
هانا: بچه باید شیطون باشه نه مث تو خرخون همش سرش تو کتاب باشه
سوهیون: مش من(مث من)
هانا: دقیقا
سوجون:هانا ینی واقعا جونگ کوک انداختی تو استخر(😂)
همه: چت شده؟
هانا: مار نیشم زده
مینهو: واقعا؟ باید اول زهرشو از تو پات در بیاری
زدم زیر خنده
همه: چته؟
کوک: بابا پاش پیچ خورده (خنده)
سوهو: عوضی فکرکردم ما نیشت زد
یوهان: برید اونور ببینم پاتو
اومد نشس کنارم دستشو گذاش رو مچ پام
هانا: مگه مرض داری فشارش میدی
یوهان: احمق چک کنم ببینم پات چیشده
یوهان: چیزی نیس فقط پیچ خورده زود خوب میشه
کوک: ینی نمیخواد بریم بیمارستان؟
یوهان: نه بابا
هانا:هانا:کرم داری دس نزن بش درد میکنه(روبه یوهان)
یوهان: چطوری پات پیچ خورد
هانا: عینه ادم، افتادم دنبال کوک ک پام پیچ خورد
کوک: بنظرم بریم بیمارستان
هانول: زیاد بزرگش نمیکنی؟ فقط پاش پیچ خورده(حرص)
کوک: ن
هانا: بیمارستان واس چی؟
کوک: حداقل دکتر به دارویی چیزی بت بده دردت نیاد دیگه تحمل اینکه ببینم اینجوری دردمیکشیو ندارم(نگران)
جیمین: پ یوهان چیه اینجا؟
یوهان: راس میگه تا دکتر ب این خوبی هس چرا بیمارستان😊
کوک: عجب دکتری
هانا: کراشی از سرو روت میباره
یوهان: پ چی فک کردی😎
سوهو: ی دکتره قاتل(خنده)
یوهان: کی گفته من قاتلم؟ 🤨
فیلیکس: به قول هانا به قیافت نمیخوره ولی وقتی مافیایی مگه میشع ادم نکشی
هانا: حتی این خرگوشم یه قاتله(روبه کوک)
کوک: من؟
هانا: ن من؟
کوک: شکی توش نیس قاتل باشی
هانا: فعلا نیستم ولی چن روز دیگع میشم(اروم)
همه: چی؟
هانا: هیچی
کوک:پات هنوز درد میکنه؟(نگران)
هانا: ن خوبه
سوک یون: میبینی اخر به حرفمون رسیدید
هانا، کوک: کدوم حرف؟
سوک یون: همش میگفتیم واسه هم ساخته شدین ولی قبول نمیکردین حالا ببین جونگ کوک فقط به خاطر اینکه پات پیچ خورده چقد نگرانه(خنده)
همه بجز سومی: دقیقا
نامی: موقعی که تازه باهم اشنا شدیم باید میدیدینشون چجوری مث سگ و گربه میوفتادن ب جون هم
هانا: تقصیر من نبود کوک همش با من لج میکرد
کوک: من لج میکردم؟ اون کی بود اومد منو هل داد تو استخر نزدیک بود خفه بشم
همه:(🤣)
هانا: توبودی یه لیوان شیرموز روم خالی کردی
نامی: الانم دارن خودشونو لو میدن(😂)
ولی فک کنم چن ماه طول کشید باهم خوب شن اونوقت دیگه همو ول نمیکردن چون خونع هامون کنار هم بود حتی شبام پیش هم میخوابیدن بدون هم خوابشون نمیبرد خیلی بهم وابسته شده بودن که وقتی هانا اینا رفتن روسیه این بچه (اشاره به کوک) یمدت افسردگی گرف همش گریه میکرد حتی شبام بزور خوابش میبرد
سوآ: عه اتفاقا زن دایی یونهی گف هانام مث کوک افسردگی گرفته یمدت همش گریه میکرده
کوک: توکه گفتی گریه نمیکردم(روبه هانا)😊
هانا: ها؟
هیونجین:چقد قشنگ بوده دوستیتون(🥺)
انتونی:سرنوشتتون از قبلم بهم گره خورده بود
هانول:(خنده حرصی)
سومی:ینی واقعااینقد بهم وابستع بودین(پوزخند)
هانا: ارع عزیزم
نامی: که کاش با هم خوب نمیشدن
همه: چرا
نامی: چون نصفه جهانو به باد دادن، سری از تاسف تکون داد
هانا: بچه باید شیطون باشه نه مث تو خرخون همش سرش تو کتاب باشه
سوهیون: مش من(مث من)
هانا: دقیقا
سوجون:هانا ینی واقعا جونگ کوک انداختی تو استخر(😂)
۸.۷k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.