p: 3
دستشو پشت کمرم گذاشت و به خودش چسبوندم نفسای داغش به صورتم برخورد میکرد نزدیکیه تا این حد بهش اون چشمای ترسناکش که برام شکنجه ای بیش نبود حالم داشت بدمیشد
_آنیتا اگرست دورگه ی بدرد نخوره دانشگاهمون نظرت چیه گورتو گم کنیو ازین دانشگاه بری
چی میگفتم چیکار میکردم اصن مگه میشد دربرابره این پسر مقاومت کرد
فشاری به کمرم وارد کرد که باعث شد اخم دربیاد
هنوزم محو چشماش بودم با ریختن چیز سردی روی سرم هین بلندی کشیدم و چند قدم عقب رفتم
_اوخییی جوجومون خیس شده
صدای قهقه های بلند همه سالنو برداشته بود و من تنها کسی بودم که به جای خنده اشکم درومده بود ادم زودرنجی نبودم ولی این ادما بودن که شکستن دل بقیه براشون مث اب خوردن بود و هردفعه با شوق و اشتیاق این کارو انجام میدن، با گریه به سمت پشت بوم دانشگاه راه افتادم پله هارو به سرعت طی کردم توی این دانشگاهی که همه ی پا هیولا بودن تنها پناهگاه امنم این پشت بوم بودش که چند لحظه بدون حضور اونا اونجا میبودم شیر توت فرنگیی که روی سرم ریخته بود خشک شده بود رو موهام لباسام کثیف بود
نشستم گوشه ای و پاهامو بغل کردم ازین دنیا چی میخواستم واقعا فقط ی زندگیه بی دردسر بدون اینهمه بدبختی چیز زیادی نبود که، اون از بچگیم که همش به دعواهای مامان بابام ختم میشد و اینم از جوونیم و درس خوندنم که اینا اینجوری غیرقابل تحمل ترش کردن واقعا درکشون نمیکنم واس خندیدن و گنگ نشون دادنه خودشون چطور میتونن اینجوری بقیرو ازار بدن ولی اینا ادمن ارع ادما این کار براشون لذتی بیش نیس
بعد گذشت چند دقیقه دیگه پاشدم که برم لباسامو تمیز کنم ولی موهامو چیکار کنم اخه
سمت دستشویی راه افتادم و به هر بدبختیی بود لباسامو تمیز کردم و موهامم توی روشویی شستم حوله که ازکمدم برداشته بودمو دور موهام پیچیدم و سعی کردم با همون حوله خشکشون کنم ولی نشد و فقط نسبت به قبل یکم بهتر بود زنگ خورده بود سمت کلاس راه افتادم در کمدو باز کردم که حولمو بزارم یهو چن تا سوسک افتاد رو صورتم جیغ بلندی کشیدم
از ترس اون لامای صورتی کسی جرعت کمک کردن بهمم نداشت حتما کار خودش بوده
سوسکارو از رو صورتم برداشتم البته ب ای برداشتنشون میشه گفت کلی خودزنی کردم،تعجب نکردم چون همیشه ی کاری با کمدم میکنن صورتیو دم در دیدم که داشت با پوزخند نگاهم میکرد حولمو گذاشتم سر جاش و وارد کلاس شدم هنوز داخل نرفته دستمو گرفت
_جوجو شیر توت فرنگی رو سرو لباست خیلی قشنگ بودا
_آنیتا اگرست دورگه ی بدرد نخوره دانشگاهمون نظرت چیه گورتو گم کنیو ازین دانشگاه بری
چی میگفتم چیکار میکردم اصن مگه میشد دربرابره این پسر مقاومت کرد
فشاری به کمرم وارد کرد که باعث شد اخم دربیاد
هنوزم محو چشماش بودم با ریختن چیز سردی روی سرم هین بلندی کشیدم و چند قدم عقب رفتم
_اوخییی جوجومون خیس شده
صدای قهقه های بلند همه سالنو برداشته بود و من تنها کسی بودم که به جای خنده اشکم درومده بود ادم زودرنجی نبودم ولی این ادما بودن که شکستن دل بقیه براشون مث اب خوردن بود و هردفعه با شوق و اشتیاق این کارو انجام میدن، با گریه به سمت پشت بوم دانشگاه راه افتادم پله هارو به سرعت طی کردم توی این دانشگاهی که همه ی پا هیولا بودن تنها پناهگاه امنم این پشت بوم بودش که چند لحظه بدون حضور اونا اونجا میبودم شیر توت فرنگیی که روی سرم ریخته بود خشک شده بود رو موهام لباسام کثیف بود
نشستم گوشه ای و پاهامو بغل کردم ازین دنیا چی میخواستم واقعا فقط ی زندگیه بی دردسر بدون اینهمه بدبختی چیز زیادی نبود که، اون از بچگیم که همش به دعواهای مامان بابام ختم میشد و اینم از جوونیم و درس خوندنم که اینا اینجوری غیرقابل تحمل ترش کردن واقعا درکشون نمیکنم واس خندیدن و گنگ نشون دادنه خودشون چطور میتونن اینجوری بقیرو ازار بدن ولی اینا ادمن ارع ادما این کار براشون لذتی بیش نیس
بعد گذشت چند دقیقه دیگه پاشدم که برم لباسامو تمیز کنم ولی موهامو چیکار کنم اخه
سمت دستشویی راه افتادم و به هر بدبختیی بود لباسامو تمیز کردم و موهامم توی روشویی شستم حوله که ازکمدم برداشته بودمو دور موهام پیچیدم و سعی کردم با همون حوله خشکشون کنم ولی نشد و فقط نسبت به قبل یکم بهتر بود زنگ خورده بود سمت کلاس راه افتادم در کمدو باز کردم که حولمو بزارم یهو چن تا سوسک افتاد رو صورتم جیغ بلندی کشیدم
از ترس اون لامای صورتی کسی جرعت کمک کردن بهمم نداشت حتما کار خودش بوده
سوسکارو از رو صورتم برداشتم البته ب ای برداشتنشون میشه گفت کلی خودزنی کردم،تعجب نکردم چون همیشه ی کاری با کمدم میکنن صورتیو دم در دیدم که داشت با پوزخند نگاهم میکرد حولمو گذاشتم سر جاش و وارد کلاس شدم هنوز داخل نرفته دستمو گرفت
_جوجو شیر توت فرنگی رو سرو لباست خیلی قشنگ بودا
۷.۲k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.