رمان: بازی عشق
آکانه: ها!؟ آکاری یه زره موهاتو ببر اونور تر ببینم
آکاری: بیا
آکانه: گ...گردنتو چیکار کردی چرا اول ندیدمش
آکاری: هیچی ولش کن چیزی نیست
آکانه: ولش کن چیه کی رو گردنت کیس مارت گذاشته؟
آکاری: چیزه..!
آکانه: کار کیه؟
آکاری: ا..م!
جونگ سو: کار منه!!!
آکانه: چی!!!؟؟؟
آکاری: جونگ سو ولش کن!
آکانه: خدا یا!!
ویو جونگ سو
بعد نشستنو حسابی حرف زدن بعد چند مین به آکاری گفتم بیا برگردیم عمارت تو راه رو بیمارستان بودیم که به آکاری گفتم
جونگ سو: دیگه نمی خواد بری مدرسه خودم پول درمان آکانه رو میدم
آکاری: چی واسه چی نمی خواد!!
جونگ سو: خودم قبول کردم پولشو میدم
آکاری: اما..
جونگ سو: اما و اگر نداریم
بعد رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم . همینجور داشتم رانندگی می کردم که..
آکاری: جونگ سو؟
جونگ سو: هوم؟
آکاری: چیزه!؟
جونگ سو: چی شده؟
آکاری: گشنمه!
جونگ سو: باشه یه جای خوب سراغ دارم(خنده ی کوچولو)
بعد بردمش رستوران سفارش دادیم و بعد چند دقیقه غذا مونو آوردن آکاری خیلی خوشش اومده بود بعد خوردن برگشتیم عمارت در عمارت و باز کردیم و رفتیم تو
یون جو: سلام بالاخره اومدین برم میزو بچینم؟
جونگ سو: دستت درد نکنه ما خوردیم اونو بزار شام می خوریم
یون جو: باشه!
بعد آکاری رفت تو اتاقش
ویو آکاری
رفتم تو اتاقم گفتم بهتره برم حموم رفتم داخل بعد چند دقیقه بیرون اومدم که یهو.....
ویو جونگ سو
رفتم تو اتاقم و خودمو پرت کردم رو تخت چشا مو بستم یه دو دقیقه چشامو بستم که یهو صدای جیغ اومد
آکاری: ععععععهههههههه!!!!!!
آکاری: جونگ سو تو اینجا چه غلطی میکنی خجالت بکش!!
جونگ سو: چی میگی خودت تو اتاق من چیکار می کنی؟(چشاش بستس)
آکاری : چشاتو وا کن اول بعد بگو اتاق کی
چشامو وا کردم دیدم اون داره راست میگه اتاقو اشتباهی اومدم
آکاری: حالا برو بیرون میخوام لباس بپوشم
جونگ سو: حال ندارم
آکاری :یعنی چی برو بیرون!
جونگ سو: نوموخام
آکاری: خجالت بکش پسره ی بی حیا!!
جونگ سو: میرم زیر پتو لباستو بپوش
آکاری: چی میگی واسه خودت!!
بعد رفتم زیر پتو
آکاری: بیا
آکانه: گ...گردنتو چیکار کردی چرا اول ندیدمش
آکاری: هیچی ولش کن چیزی نیست
آکانه: ولش کن چیه کی رو گردنت کیس مارت گذاشته؟
آکاری: چیزه..!
آکانه: کار کیه؟
آکاری: ا..م!
جونگ سو: کار منه!!!
آکانه: چی!!!؟؟؟
آکاری: جونگ سو ولش کن!
آکانه: خدا یا!!
ویو جونگ سو
بعد نشستنو حسابی حرف زدن بعد چند مین به آکاری گفتم بیا برگردیم عمارت تو راه رو بیمارستان بودیم که به آکاری گفتم
جونگ سو: دیگه نمی خواد بری مدرسه خودم پول درمان آکانه رو میدم
آکاری: چی واسه چی نمی خواد!!
جونگ سو: خودم قبول کردم پولشو میدم
آکاری: اما..
جونگ سو: اما و اگر نداریم
بعد رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم . همینجور داشتم رانندگی می کردم که..
آکاری: جونگ سو؟
جونگ سو: هوم؟
آکاری: چیزه!؟
جونگ سو: چی شده؟
آکاری: گشنمه!
جونگ سو: باشه یه جای خوب سراغ دارم(خنده ی کوچولو)
بعد بردمش رستوران سفارش دادیم و بعد چند دقیقه غذا مونو آوردن آکاری خیلی خوشش اومده بود بعد خوردن برگشتیم عمارت در عمارت و باز کردیم و رفتیم تو
یون جو: سلام بالاخره اومدین برم میزو بچینم؟
جونگ سو: دستت درد نکنه ما خوردیم اونو بزار شام می خوریم
یون جو: باشه!
بعد آکاری رفت تو اتاقش
ویو آکاری
رفتم تو اتاقم گفتم بهتره برم حموم رفتم داخل بعد چند دقیقه بیرون اومدم که یهو.....
ویو جونگ سو
رفتم تو اتاقم و خودمو پرت کردم رو تخت چشا مو بستم یه دو دقیقه چشامو بستم که یهو صدای جیغ اومد
آکاری: ععععععهههههههه!!!!!!
آکاری: جونگ سو تو اینجا چه غلطی میکنی خجالت بکش!!
جونگ سو: چی میگی خودت تو اتاق من چیکار می کنی؟(چشاش بستس)
آکاری : چشاتو وا کن اول بعد بگو اتاق کی
چشامو وا کردم دیدم اون داره راست میگه اتاقو اشتباهی اومدم
آکاری: حالا برو بیرون میخوام لباس بپوشم
جونگ سو: حال ندارم
آکاری :یعنی چی برو بیرون!
جونگ سو: نوموخام
آکاری: خجالت بکش پسره ی بی حیا!!
جونگ سو: میرم زیر پتو لباستو بپوش
آکاری: چی میگی واسه خودت!!
بعد رفتم زیر پتو
۴.۶k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.