پارت ۲۴
پارت ۲۴
ویو کوک
از یه دختر اغوا کننده تر بود
هر دو خسته افتادیم رو تخت ، اما واقعا بهم حال داد ... ته همیشه برام مسکنه (چه عاشقانه🤧)
+ب...بهتر شدی؟
-با وجود تو آره (بم)
+حالا من غذام رو میخوام(لحن شیطانی)
-غذات؟! غذات چیه؟!!
+آره غذام و غذام اون پفکی های صورتی هستن که تا الان داشتن تکون میخوردن (حالَمِ بِهَم زَدید😐)
فهمیدم منظورش لبامه ، شتتت چه جوری انقدر میتونه هات باشه؟ لحنش و حرکاتش و نگاش و همه چیش بیشتر حشریم میکرد...
لبام و گذاشتم رو لباش و شروع کردم به بوسیدن ، وسط بوسه امون شروع کرد مکیدن لبام و منم بهش اجازه دادم که کارش رو بکنه ... خیلی خیلی دلنشین بود و حالی که داشتم وصف ناپذیر بود . بعد ۱۵ مین از هم جدا شدیم و شلوارامون رو پوشیدیم ، میخواست لباسشم برداره که انداختمش رو تخت و دوباره روش خیمه زدم ؛ اولش تعجب کرده بود
نمیتونستم ، واقعا در توانم نبود که انقدر زود از بدن ستودنیش دست بکشم ، دوباره شروع کردم به کیس مارک گذاشتن . انگاری با طعم شیرینش و دلپذیرش سیرم میکرد ... همینطور از لباش رفتم رو خط فکش ، گردنش رو دوباره مکیدم ، مطمئن بودم جاش میمونه. چه بهتر!
ناله های ریز و آرومش بهم لذت میداد
جای جایه بدنش رو بوسیدم و مارک کردم ، بعدم گرفتمش تو بغلم و خوابیدیم
+دوست دارم ، تا الان بهت نگفته بودم اما دوست دارم دوست پسرت باشم ، اصن دوست دارم باهات ازدواج کنم. هرچی که یه دختر میتونه داشته باشه تو صد برابرش رو داری کوک
-حالا که برای بار دوم مال خودم کردمت و مارک گذاشتم روت ، بقیه میتونن بفهمن که تو مال منی . از این به بعد تو دوست پسر منی ، یعنی تمام دنیای من.
هیچ وقت فکر نمیکردم پسری بتونه گرایشم رو عوض کنه ؛ و حالا هم میگم هیچ پسری نتونسته. :)
+پ..پس من چی؟
-تو فرشته ای نه پسر ، تو ستودنی نه انسان ، تو همه چی تمومی ته میفهمی؟ :)))
+(شروع کرد به بوسیدن کوک)
بعد یه کیس دیگه خوابیدیم
صبح بیدار شدم دیدم ته هنوز تو بغلمه ، اولش فکر کردم مدرسه داریم
-ته ، ته پاشو مدرسه دیر میشه ها(آروم و دلنشین)
+کوک بخواب
-پاشو دیگه خرس کوچولوی من
+بانی کوشولو ، امروز تعطیله /:
تازه یادم اومده بود که امروز رو مدرسه نداریم ، چه خوببببببببب
-بخوابیم؟!
+بخوابیم
و دوباره خوابیدیم که اینبار با صدای ته بیدار شدم ...
+کوک...کوک پاشو ، پاشو دیگه
-تو چرا هر سری میخوای منو بلند کنی میپری روم؟(خوابالو)
+چون هیچ وقت عین آدم بیدار نمیشی |:
-عه ؟؟ که من عین آدم بیدار نمیشم دیگه ها؟؟؟
سریع پاشدم و براید بغلش کردم و بردمش تو حموم
+کوک غلط کردم (خنده)
-نه خیرم ، الان از خجالتت در میام (خنده)
انداختمش تو وان و لباسامون رو در آوردم ... پشتش نشستم و شروع کردم به شستنش ..
بعدم حوله رو پیچیدم دورش و اومدیم بیرون که...
ویو کوک
از یه دختر اغوا کننده تر بود
هر دو خسته افتادیم رو تخت ، اما واقعا بهم حال داد ... ته همیشه برام مسکنه (چه عاشقانه🤧)
+ب...بهتر شدی؟
-با وجود تو آره (بم)
+حالا من غذام رو میخوام(لحن شیطانی)
-غذات؟! غذات چیه؟!!
+آره غذام و غذام اون پفکی های صورتی هستن که تا الان داشتن تکون میخوردن (حالَمِ بِهَم زَدید😐)
فهمیدم منظورش لبامه ، شتتت چه جوری انقدر میتونه هات باشه؟ لحنش و حرکاتش و نگاش و همه چیش بیشتر حشریم میکرد...
لبام و گذاشتم رو لباش و شروع کردم به بوسیدن ، وسط بوسه امون شروع کرد مکیدن لبام و منم بهش اجازه دادم که کارش رو بکنه ... خیلی خیلی دلنشین بود و حالی که داشتم وصف ناپذیر بود . بعد ۱۵ مین از هم جدا شدیم و شلوارامون رو پوشیدیم ، میخواست لباسشم برداره که انداختمش رو تخت و دوباره روش خیمه زدم ؛ اولش تعجب کرده بود
نمیتونستم ، واقعا در توانم نبود که انقدر زود از بدن ستودنیش دست بکشم ، دوباره شروع کردم به کیس مارک گذاشتن . انگاری با طعم شیرینش و دلپذیرش سیرم میکرد ... همینطور از لباش رفتم رو خط فکش ، گردنش رو دوباره مکیدم ، مطمئن بودم جاش میمونه. چه بهتر!
ناله های ریز و آرومش بهم لذت میداد
جای جایه بدنش رو بوسیدم و مارک کردم ، بعدم گرفتمش تو بغلم و خوابیدیم
+دوست دارم ، تا الان بهت نگفته بودم اما دوست دارم دوست پسرت باشم ، اصن دوست دارم باهات ازدواج کنم. هرچی که یه دختر میتونه داشته باشه تو صد برابرش رو داری کوک
-حالا که برای بار دوم مال خودم کردمت و مارک گذاشتم روت ، بقیه میتونن بفهمن که تو مال منی . از این به بعد تو دوست پسر منی ، یعنی تمام دنیای من.
هیچ وقت فکر نمیکردم پسری بتونه گرایشم رو عوض کنه ؛ و حالا هم میگم هیچ پسری نتونسته. :)
+پ..پس من چی؟
-تو فرشته ای نه پسر ، تو ستودنی نه انسان ، تو همه چی تمومی ته میفهمی؟ :)))
+(شروع کرد به بوسیدن کوک)
بعد یه کیس دیگه خوابیدیم
صبح بیدار شدم دیدم ته هنوز تو بغلمه ، اولش فکر کردم مدرسه داریم
-ته ، ته پاشو مدرسه دیر میشه ها(آروم و دلنشین)
+کوک بخواب
-پاشو دیگه خرس کوچولوی من
+بانی کوشولو ، امروز تعطیله /:
تازه یادم اومده بود که امروز رو مدرسه نداریم ، چه خوببببببببب
-بخوابیم؟!
+بخوابیم
و دوباره خوابیدیم که اینبار با صدای ته بیدار شدم ...
+کوک...کوک پاشو ، پاشو دیگه
-تو چرا هر سری میخوای منو بلند کنی میپری روم؟(خوابالو)
+چون هیچ وقت عین آدم بیدار نمیشی |:
-عه ؟؟ که من عین آدم بیدار نمیشم دیگه ها؟؟؟
سریع پاشدم و براید بغلش کردم و بردمش تو حموم
+کوک غلط کردم (خنده)
-نه خیرم ، الان از خجالتت در میام (خنده)
انداختمش تو وان و لباسامون رو در آوردم ... پشتش نشستم و شروع کردم به شستنش ..
بعدم حوله رو پیچیدم دورش و اومدیم بیرون که...
۱.۱k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.