فیک فکر کنم عاشقش شدم فصل دوم پارت ۵
پسرا داشتن جنگل رو میگشتن که دخترا رو پیدا کردن جیمین سریع اسلحش رو در آورد و قبل از اینکه گرگ بتونه آسیبی به لوسی بزنه با یک تیر خلاصش کرد و رفت تا جسم بی جون گرگ رو از روی لوسی برداره تهیونگ با دیدن وضعیت هانا سریع به سمتش رفت و گفت
تهیونگ : ببینم هانا دستت چی شده ؟!
با حرف تهیونگ توجه بقیه هم به سمتشون پرت شد و جونگ کوک هم نگران سریع به سمت هانا رفت
هانا داشت کم کم به خاطر اینکه ازش زیاد خون رفته بود بیهوش میشد
تهیونگ سریع هانا رو پراید استایل بغلش کرد و به سمت کلبه ها رفت و هانا رو برد توی اتاقش و روی تختش گذاشتش پشت سر تهیونگ جونگکوک هم وارد اتاق شد و سریع به دکتر زنگ زد دقایقی بعد دکتر رسید و دست هانا رو باند پیچی کرد و رفت از شب تا صبح جونگ کوک به هانا خیره شده بود خیلی نگرانش بود و نزدیکای ۵ صبح دیگه از کمبود خواب خوابش برد
هانا از خواب بیدار شد و جونگکوک رو دید که لبه ی تختش خوابش برده و دست دیگرش رو توی دستش گرفته آروم نزدیکش شد و موهاش رو از روی صورتش کنار زد خیلی دوست داشت بغلش کنه ولی حیف که اونا دیگه باهم هیچ نسبتی نداشتند هانا سعی کرد دستش رو از دست جونگ کوک در بیاره که جونگ کوک محکم تر دست هانا رو گرفت و چشماش رو باز کرد و به هانایی که با تعجب بهش خیره شده بود نزدیک شد
هانا : ببینم تو بیدار بودی ؟!
جونگ کوک : آره داشتی کجا در میرفتی ؟
هانا : من جایی در نمی رفتم فقط داشتم…
حرف هانا کامل نشد با قرار گرفتن لب جونگ کوک روی لبش جونگ کوک از هانا جدا شد و گفت
جونگ کوک : میدونی چقدر نگرانت شدم ؟! چرا مواظب خودت نبودی ؟!
هانا : چیز خاصی نیست فقط…
جونگ کوک : یعنی چی که چیز خاصی نیست من نگرانتم
هانا : اگر نگرانم بودی اگر دوستم داشتی پس چرا بهم نگفتی که دوست دختر داری ؟!
بالاخره هانا تونست سوالی که یک سال منتظر جوابش بود رو از جونگ کوک بپرسه
جونگ کوک : درسته جنی دوست دخترم بود ولی بودش من و جنی مدت طولانی ای بود که دیگه باهم در ارتباط نبودیم و انگار که از هم جدا شدیم ولی بعدش تو اومدی تو زندگیم هانا هیچکی به اندازه تو برام ارزش نداره اینو بفهم من عاشقتم
هانا : راست میگی ؟
جونگ کوک : البته که راست میگم فرشته ی کوچولوی من
هانا : یا من رو کوچولو خطاب نکن
جونگ کوک : باشه حالا بیا بغلم
و جونگ کوک و هانا یک بغل عاشقانه بهم تقدیم کردن
آیا واقعا این آخر داستان این دوتا عاشق هست یا باز هم تقدیر مشکلات دیگه ای رو سر راهشون میزاره ؟ آیا این دو تا عاشق می توانند از پس مشکلاتی که سر راهشان قرار میگیره بربیان یا نه ؟
شرایط پارت بعد :
٢۵ لایک
٢۵ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
تهیونگ : ببینم هانا دستت چی شده ؟!
با حرف تهیونگ توجه بقیه هم به سمتشون پرت شد و جونگ کوک هم نگران سریع به سمت هانا رفت
هانا داشت کم کم به خاطر اینکه ازش زیاد خون رفته بود بیهوش میشد
تهیونگ سریع هانا رو پراید استایل بغلش کرد و به سمت کلبه ها رفت و هانا رو برد توی اتاقش و روی تختش گذاشتش پشت سر تهیونگ جونگکوک هم وارد اتاق شد و سریع به دکتر زنگ زد دقایقی بعد دکتر رسید و دست هانا رو باند پیچی کرد و رفت از شب تا صبح جونگ کوک به هانا خیره شده بود خیلی نگرانش بود و نزدیکای ۵ صبح دیگه از کمبود خواب خوابش برد
هانا از خواب بیدار شد و جونگکوک رو دید که لبه ی تختش خوابش برده و دست دیگرش رو توی دستش گرفته آروم نزدیکش شد و موهاش رو از روی صورتش کنار زد خیلی دوست داشت بغلش کنه ولی حیف که اونا دیگه باهم هیچ نسبتی نداشتند هانا سعی کرد دستش رو از دست جونگ کوک در بیاره که جونگ کوک محکم تر دست هانا رو گرفت و چشماش رو باز کرد و به هانایی که با تعجب بهش خیره شده بود نزدیک شد
هانا : ببینم تو بیدار بودی ؟!
جونگ کوک : آره داشتی کجا در میرفتی ؟
هانا : من جایی در نمی رفتم فقط داشتم…
حرف هانا کامل نشد با قرار گرفتن لب جونگ کوک روی لبش جونگ کوک از هانا جدا شد و گفت
جونگ کوک : میدونی چقدر نگرانت شدم ؟! چرا مواظب خودت نبودی ؟!
هانا : چیز خاصی نیست فقط…
جونگ کوک : یعنی چی که چیز خاصی نیست من نگرانتم
هانا : اگر نگرانم بودی اگر دوستم داشتی پس چرا بهم نگفتی که دوست دختر داری ؟!
بالاخره هانا تونست سوالی که یک سال منتظر جوابش بود رو از جونگ کوک بپرسه
جونگ کوک : درسته جنی دوست دخترم بود ولی بودش من و جنی مدت طولانی ای بود که دیگه باهم در ارتباط نبودیم و انگار که از هم جدا شدیم ولی بعدش تو اومدی تو زندگیم هانا هیچکی به اندازه تو برام ارزش نداره اینو بفهم من عاشقتم
هانا : راست میگی ؟
جونگ کوک : البته که راست میگم فرشته ی کوچولوی من
هانا : یا من رو کوچولو خطاب نکن
جونگ کوک : باشه حالا بیا بغلم
و جونگ کوک و هانا یک بغل عاشقانه بهم تقدیم کردن
آیا واقعا این آخر داستان این دوتا عاشق هست یا باز هم تقدیر مشکلات دیگه ای رو سر راهشون میزاره ؟ آیا این دو تا عاشق می توانند از پس مشکلاتی که سر راهشان قرار میگیره بربیان یا نه ؟
شرایط پارت بعد :
٢۵ لایک
٢۵ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
۱۲۳.۷k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.