جیمین و دخترا پارت ۳۰💜
نامجون : خب جیمین و شوگا و جین یه گروه وی و کوک و هوپی هم یه گروه منم داورم. خب سه دو یک شروع یک ساعت بعد نامجون : گروه شوگا اینا بردن شدن . ( یهو چشش افتاد به دخترا) واییی خدا اینا چقدر کیوتن جیمین بیا اینا خوابیدن وی : خدا دقیقا مثل فرشته هان * خب بسه بسه دخترای خودمن برین کنار وی : حسوددد شوگا : من رزا رو میارم تو رزی رو بیار * باشه مرسی رسیدیم به اون ویلا من رفتم تو اتاقی که برای من و دخترا و شوگا بود دخترا رو گذاشتم رو تخت و با شوگا رفتیم بیرون * هیونگ به نظرت ا.ت من و میبخشه شوگا : اره مطمئن باش اون خیلی دوست داره این کارم به خاطر این کرد که تو یکم به خودت بیای * امیدوارم اینجوری باشه ، من واقعا خیلی پشیمونم شوگا : همین خوبه چند روز دیگه هم ا.ت بر میگرده دوباره مثل یه خانواده میشین ولی باید ایندفعه حواست خیلی بهشون باشه * اره تصمیم گرفتم یه ماه استراحت بگیرم باهم بریم فرانسه یکم حال و هوامون عوض شه شوگا : اره خیلی خوب میشه ولی باید 4 ماه صبر کنی * چرا؟ شوگا : مگه نمیدونی از هفته ی بعد قراره تورمون شروع شه یادت رفته یه ماه برنامه ریختیم * اههههه راست میگی اصلا حواسم نبود
۱۵.۴k
۲۶ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.