pretty savage part 10
آقای کیم : چ...چی ؟!! یعنی ممکنه 😳
* جنی ویو *
وقتی به عمارت رسیدیم آقای کیم اومدن تا ما رو ببینن که انگار با دیدن چهره ی من یاد چیزی افتادن و شکه شدن ...
آقای کیم: شما همکار تهیونگ هستین درسته ، م...میتونم اسم و فامیلی تون و بپرسم ؟
جنی : بله من قبلا هم به منشی تون گفتم ، جنی هستم 🙂
ته : آره... فقط اسمشو میگه ، فامیلیش به منم نگفته بچه ی تخس 😐😒
آقای کیم: جنی کیم ؟
جنی : شما از کجا فهمیدین؟؟😳
آقای کیم : میتونم ازت بپرسم خانوادت کجان ؟
جنی : من اونا رو ولی خیلی کوچیک تر بودم گم کردم و اونها هم مثل اینکه دیگه دنبال من نگشتن و من بدون خانواده ام بزرگ شدم
آقای کیم : د...دخترم 🥺😢
جنی : ها؟؟؟😳🤨
ته : چی؟؟😳😐🤨
آقای کیم: من ... من واقعا نمیدونم باید چی بگم...متاسفم، متاسفم که نتونستم پیدات کنم 😢🥲
متاسفم که با بی عرضه بودن من دزدیده شدی و هر چی تلاش کردم نتونستم پیدات کنم ، متاسفم که مادرت با غم از دست دادن تو مریض شد و مرد ، متاسفم که این همه سال تنها بودی دختر عزیزم 😢😭
جنی : چ..چی؟ چطور ؟ یعنی شما...😳
آقای کیم: بله دخترم من پدرتم ،💔😢 با دیدن چهره ات باورم نمیشد بعد این همه سال تو برگشتی... هر چند از بچگی تا الان تغییر کردی ولی یه پدر هیچ وقت بچه اش رو فراموش نمیکنه ...
*جنی ویو *
من هم با دیدن آقای کیم احساس کردم چهره اش خیلی برام آشناست اما تازه همه ی این خاطرات و به یاد آوردم... بله راست میگفت... اون پدرمه و این همه سال داشته دنبال من میگشته و فراموشم نکرده 🥲 نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت ... اما ... اما دلم میخواد بعد از این همه سال حس آغوش پدرانه رو تجربه کنم... 💔
جنی : پ...پدررر 😢🫂
آقای کیم: دخترممممم🫂😢😭
من امروز خوشحال ترین مرد رو کره ی زمینم ...🥺🙂🫂 خوشحالم که برگشتی گربه کوچولوی بابا 💖🥰
ته : 😳😳😦😦 خودم ریختم پرام موند ...
what the ....
یعنی جدی جدی خواهر کوچولوی من بعد این همه سال پیدا شدهههه😳
گربه کوچولوی وحشیییی 🥺🫂💖
جنی : 😐🥺🫂
باورش برام سخته که تو برادرمی 😶😂😂
ته : نه من ایمان آوردم چون فقط یه برادر و خواهر میتونن مثل سگ و گربه همش در حال کل کل و دعوا باشن 😐😂😂
جنی : واسه اولین بار تو عمرت یه حرف حق زدی 😂🤝🏻👏🏻
* جنی ویو *
وقتی به عمارت رسیدیم آقای کیم اومدن تا ما رو ببینن که انگار با دیدن چهره ی من یاد چیزی افتادن و شکه شدن ...
آقای کیم: شما همکار تهیونگ هستین درسته ، م...میتونم اسم و فامیلی تون و بپرسم ؟
جنی : بله من قبلا هم به منشی تون گفتم ، جنی هستم 🙂
ته : آره... فقط اسمشو میگه ، فامیلیش به منم نگفته بچه ی تخس 😐😒
آقای کیم: جنی کیم ؟
جنی : شما از کجا فهمیدین؟؟😳
آقای کیم : میتونم ازت بپرسم خانوادت کجان ؟
جنی : من اونا رو ولی خیلی کوچیک تر بودم گم کردم و اونها هم مثل اینکه دیگه دنبال من نگشتن و من بدون خانواده ام بزرگ شدم
آقای کیم : د...دخترم 🥺😢
جنی : ها؟؟؟😳🤨
ته : چی؟؟😳😐🤨
آقای کیم: من ... من واقعا نمیدونم باید چی بگم...متاسفم، متاسفم که نتونستم پیدات کنم 😢🥲
متاسفم که با بی عرضه بودن من دزدیده شدی و هر چی تلاش کردم نتونستم پیدات کنم ، متاسفم که مادرت با غم از دست دادن تو مریض شد و مرد ، متاسفم که این همه سال تنها بودی دختر عزیزم 😢😭
جنی : چ..چی؟ چطور ؟ یعنی شما...😳
آقای کیم: بله دخترم من پدرتم ،💔😢 با دیدن چهره ات باورم نمیشد بعد این همه سال تو برگشتی... هر چند از بچگی تا الان تغییر کردی ولی یه پدر هیچ وقت بچه اش رو فراموش نمیکنه ...
*جنی ویو *
من هم با دیدن آقای کیم احساس کردم چهره اش خیلی برام آشناست اما تازه همه ی این خاطرات و به یاد آوردم... بله راست میگفت... اون پدرمه و این همه سال داشته دنبال من میگشته و فراموشم نکرده 🥲 نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت ... اما ... اما دلم میخواد بعد از این همه سال حس آغوش پدرانه رو تجربه کنم... 💔
جنی : پ...پدررر 😢🫂
آقای کیم: دخترممممم🫂😢😭
من امروز خوشحال ترین مرد رو کره ی زمینم ...🥺🙂🫂 خوشحالم که برگشتی گربه کوچولوی بابا 💖🥰
ته : 😳😳😦😦 خودم ریختم پرام موند ...
what the ....
یعنی جدی جدی خواهر کوچولوی من بعد این همه سال پیدا شدهههه😳
گربه کوچولوی وحشیییی 🥺🫂💖
جنی : 😐🥺🫂
باورش برام سخته که تو برادرمی 😶😂😂
ته : نه من ایمان آوردم چون فقط یه برادر و خواهر میتونن مثل سگ و گربه همش در حال کل کل و دعوا باشن 😐😂😂
جنی : واسه اولین بار تو عمرت یه حرف حق زدی 😂🤝🏻👏🏻
۱۲.۹k
۰۹ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.