پارت ۳۰
پارت ۳۰
#میکاسا
رفتیم تو دیدم یه میدون اسب دوانیه
_وای ارن
_چیه
_من از اسب میترسم
_😐😐
_خب بعد از اون روز خب میترسم دیگه نمیدونم چه ربطی داره بهش ولی میترسم
_خب عیب نداره
_یعنی چی
_سوار میشی ترست میریزه
#ارمین
صبح از بیدار شدم
خواستم بلند شم که دیدم نمیتونم
نگاه کردم دیدم انی روم عین نوزاد دراز کشیده
یه لبخند زدم و محکم بغلش کردم
چرخیدم رو پهلو که اونم افتاد رو تخت
#آنی
با حس اینکه افنادم لای چشامو باز کردم
دیدم که آرمین داره نگام میکنه
داشتم از خجالت آب میشدم که گرمای یه چیزی رو رو پیشونیم حس کردم
سرمو محکم تو بغلش قایم کردم
#ارمین
بلندش کردم
_ای چیکار میکنی
_پاشو دیر شد
_چی دیر شد
_پاشو بهت میگم
#میکاسا
رفتیم تو دیدم یه میدون اسب دوانیه
_وای ارن
_چیه
_من از اسب میترسم
_😐😐
_خب بعد از اون روز خب میترسم دیگه نمیدونم چه ربطی داره بهش ولی میترسم
_خب عیب نداره
_یعنی چی
_سوار میشی ترست میریزه
#ارمین
صبح از بیدار شدم
خواستم بلند شم که دیدم نمیتونم
نگاه کردم دیدم انی روم عین نوزاد دراز کشیده
یه لبخند زدم و محکم بغلش کردم
چرخیدم رو پهلو که اونم افتاد رو تخت
#آنی
با حس اینکه افنادم لای چشامو باز کردم
دیدم که آرمین داره نگام میکنه
داشتم از خجالت آب میشدم که گرمای یه چیزی رو رو پیشونیم حس کردم
سرمو محکم تو بغلش قایم کردم
#ارمین
بلندش کردم
_ای چیکار میکنی
_پاشو دیر شد
_چی دیر شد
_پاشو بهت میگم
۱۰.۵k
۱۵ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.