Part5
(و.یو تهیونگ)
_ساعت ۳ بود رفتم از اتاق بیرون یهو با تعجب چشامو باز کردم دیدم عمارت از تمیزی دارع میدرخشه باورم نمیشد اون دختر عمارت ب این بزرگی و تنهایی تمیز کردع رفتم پایین در اتاق و باز کردم
دیدم ب کیوت ترین شکل خابش برده
(اخه ی دختر چقد میتونه کیوت و ناز باشه )
رفتم نزدیکش اروم لپشو لمس کردم
براید استایل بغلش کردم وبردمش اتاق خودم گذاشتمش رو تخت و کنارش دراز کشیدم و چشامو بستم
(پرش زمانی ب صبح)
+از خواب بیدار شدم دیدم تو ی اتاق خیلی شیکم یهو دست یکیو رو کمرم حس کردم برگشتم دیدم تهیونگه (انقد کیوت خوابیدع بود )میخاصتم لپشو لمس کنم ک چشاشو باز کرد سریع دستمو کشیدم
(ویو تهیونگ)
_چشامو باز کردم دیدم میخاصت لپمو لمس کنه تا فهمید بیدارم دستشو کشید
_کمرشو گرفتم کشیدمش سمت خودم جوری ک لبامون ب هم میخورد
(باتعجب داشت نگام میکرد)
+چ..ی..کار میکنی (صدای لرزون)
_کاری ک دوس دارم (لبخند شیطانی)
+میخاصتم پاشم ک دستمو گرفت افتادم بغلش
_کجا خانم کوچولو مگ من گفتم بری
+ن...و..ل..ی نمیشه برم (صدای ترسیده)
_تا وقتی ک من نگفتم نمیشه بری درزمن چرا انقد میترسی منک کاریت ندارم البته فعلن کاریت ندارم(لبخند شیطانی)
+چ..چی (منظورشو فهمیدم )
_پس نفهمیدی مخای بفهمونمت
+ن.ننهه فهمیدم منظورتو
_خو پس خوبه لپشو کشیدم و ب سمت دستشویی رفتم
+نمیدونم چرا فک میکنم ی حسایی ب تهیونگ پیدا کردم
+رفتم بیرون از اتاق تهیونگ ورفتم سمت دستشویی کارهای لازمه رو انجام دادم میخاصتم شروع ب کار کنم ک تهیونگ صدام کرد
_نمیخاد دیگ کار کنی واینم کلید اتاق بالا در دوم از این ب بعد اتاقت اونجاس
+تعجب کردع بودم ولی خوشحال شدم رفتم کلیدو ازش گرفتم
_خوشحال شدی(با لبخند)
+ن برا چی خوشحال شم دیروز این خر کار کردم حقمه خوب (باپرویی)
_خب پرو نشو حالا بیا بریم صبحونه بخوریم
+خیلی خوشحال شدع بودم و دنبال ته رفتم و نشستیم سر میز صبحونه....
_ساعت ۳ بود رفتم از اتاق بیرون یهو با تعجب چشامو باز کردم دیدم عمارت از تمیزی دارع میدرخشه باورم نمیشد اون دختر عمارت ب این بزرگی و تنهایی تمیز کردع رفتم پایین در اتاق و باز کردم
دیدم ب کیوت ترین شکل خابش برده
(اخه ی دختر چقد میتونه کیوت و ناز باشه )
رفتم نزدیکش اروم لپشو لمس کردم
براید استایل بغلش کردم وبردمش اتاق خودم گذاشتمش رو تخت و کنارش دراز کشیدم و چشامو بستم
(پرش زمانی ب صبح)
+از خواب بیدار شدم دیدم تو ی اتاق خیلی شیکم یهو دست یکیو رو کمرم حس کردم برگشتم دیدم تهیونگه (انقد کیوت خوابیدع بود )میخاصتم لپشو لمس کنم ک چشاشو باز کرد سریع دستمو کشیدم
(ویو تهیونگ)
_چشامو باز کردم دیدم میخاصت لپمو لمس کنه تا فهمید بیدارم دستشو کشید
_کمرشو گرفتم کشیدمش سمت خودم جوری ک لبامون ب هم میخورد
(باتعجب داشت نگام میکرد)
+چ..ی..کار میکنی (صدای لرزون)
_کاری ک دوس دارم (لبخند شیطانی)
+میخاصتم پاشم ک دستمو گرفت افتادم بغلش
_کجا خانم کوچولو مگ من گفتم بری
+ن...و..ل..ی نمیشه برم (صدای ترسیده)
_تا وقتی ک من نگفتم نمیشه بری درزمن چرا انقد میترسی منک کاریت ندارم البته فعلن کاریت ندارم(لبخند شیطانی)
+چ..چی (منظورشو فهمیدم )
_پس نفهمیدی مخای بفهمونمت
+ن.ننهه فهمیدم منظورتو
_خو پس خوبه لپشو کشیدم و ب سمت دستشویی رفتم
+نمیدونم چرا فک میکنم ی حسایی ب تهیونگ پیدا کردم
+رفتم بیرون از اتاق تهیونگ ورفتم سمت دستشویی کارهای لازمه رو انجام دادم میخاصتم شروع ب کار کنم ک تهیونگ صدام کرد
_نمیخاد دیگ کار کنی واینم کلید اتاق بالا در دوم از این ب بعد اتاقت اونجاس
+تعجب کردع بودم ولی خوشحال شدم رفتم کلیدو ازش گرفتم
_خوشحال شدی(با لبخند)
+ن برا چی خوشحال شم دیروز این خر کار کردم حقمه خوب (باپرویی)
_خب پرو نشو حالا بیا بریم صبحونه بخوریم
+خیلی خوشحال شدع بودم و دنبال ته رفتم و نشستیم سر میز صبحونه....
۸.۹k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.