وانشات یاندره • سنجو
ا/ت به چمنای روبه روش زل زده بود که صدای سنجو اونو از عالم خودش بیرون کشید
سنجو: ا/ت چیزی شده؟
ا/ت: هومم سنجو... راستش یه مدته که احساس میکنم نسبت به برادرت حسی دارم... فکنم بش میگن عشق..
سنجو سرشو پایین اورد و پشت سر ا/ت. ایستاد دستاشو دور شونه های ا/ت انداخت و دیوونه وار قهقه زد
سنجو: او ا/ت بیچاره... ولی سانزو یکی دیگرو دوست داره! نمیدونستی نه؟
جدی طور گف
سنجو: بهتره فکر سانزو رو از سرت بیرون کنی ا/ت... و گرنه
اتفاق خوبی نمیوفته
ا/ت خشکش زده بود تا حالا سنجو رو اینجوری ندیده بود
با صدای زنگ بچه ها به سمت کلاس هاشون راه افتادن...
(پرش زمانی به فردا)
زیییینگگگگ
ا/ت با صدای الارم گوشیش بیدارشد
ا/ت : هوممم ولی الان جمعس!
با کلی غر غر پاشد و به سمت اشپزخونه رفت ولی تقریبا هیچی تو خونه نبود! پس آماده شد وبه سمت سوپر مارکت سمت خونش رف ولی تا خواست وارد شه سانزو انو محکم کوبید به دیوار
ا/ت از ترس لرزی کرد
ا/ت: س.. سانزو سان!
سانزو بدون حرفی شروع به بوسیدن لب های ا/ت کرد وبعد ازش جدا شد
سانزو: ا/ت.. م من یه مدتیه که عاشقتم! بگو این احساس دو ترفس
ا/ت: وایی باورم نمیشه سانزو سان منم همینطور! و ولی سنجو..
سانزو: سنجو چی؟ اون همش تو توهمه
(پرش زمانی به شب)
ا/ت بالاخره به خونش رسید ولی در خونه از قبل باز بود
با این فکر که حتما صبح درو قفل نکرده بوده وارد خونه شد
ولی با جنازه گربه ش که چاقو خورده بود خشکش زد
سرشو برگردون که با سنجو روبه رو شد
سنجو : ا/ت دوست داری این اتفاق برای توهم بیوفته نه؟
ا/ت: و ولی سنج
حرف ا/ت با چاقویی که بو شکمش خورد نمیه تموم موند
سنجو: شب بخیر عزیزم!
سخنی از نویسنده :
اگه یکم بد شد گومننن یاندره از دخترا ننوشته بودم ಥ‿ಥ
سنجو: ا/ت چیزی شده؟
ا/ت: هومم سنجو... راستش یه مدته که احساس میکنم نسبت به برادرت حسی دارم... فکنم بش میگن عشق..
سنجو سرشو پایین اورد و پشت سر ا/ت. ایستاد دستاشو دور شونه های ا/ت انداخت و دیوونه وار قهقه زد
سنجو: او ا/ت بیچاره... ولی سانزو یکی دیگرو دوست داره! نمیدونستی نه؟
جدی طور گف
سنجو: بهتره فکر سانزو رو از سرت بیرون کنی ا/ت... و گرنه
اتفاق خوبی نمیوفته
ا/ت خشکش زده بود تا حالا سنجو رو اینجوری ندیده بود
با صدای زنگ بچه ها به سمت کلاس هاشون راه افتادن...
(پرش زمانی به فردا)
زیییینگگگگ
ا/ت با صدای الارم گوشیش بیدارشد
ا/ت : هوممم ولی الان جمعس!
با کلی غر غر پاشد و به سمت اشپزخونه رفت ولی تقریبا هیچی تو خونه نبود! پس آماده شد وبه سمت سوپر مارکت سمت خونش رف ولی تا خواست وارد شه سانزو انو محکم کوبید به دیوار
ا/ت از ترس لرزی کرد
ا/ت: س.. سانزو سان!
سانزو بدون حرفی شروع به بوسیدن لب های ا/ت کرد وبعد ازش جدا شد
سانزو: ا/ت.. م من یه مدتیه که عاشقتم! بگو این احساس دو ترفس
ا/ت: وایی باورم نمیشه سانزو سان منم همینطور! و ولی سنجو..
سانزو: سنجو چی؟ اون همش تو توهمه
(پرش زمانی به شب)
ا/ت بالاخره به خونش رسید ولی در خونه از قبل باز بود
با این فکر که حتما صبح درو قفل نکرده بوده وارد خونه شد
ولی با جنازه گربه ش که چاقو خورده بود خشکش زد
سرشو برگردون که با سنجو روبه رو شد
سنجو : ا/ت دوست داری این اتفاق برای توهم بیوفته نه؟
ا/ت: و ولی سنج
حرف ا/ت با چاقویی که بو شکمش خورد نمیه تموم موند
سنجو: شب بخیر عزیزم!
سخنی از نویسنده :
اگه یکم بد شد گومننن یاندره از دخترا ننوشته بودم ಥ‿ಥ
۶.۳k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.