پارت ۱
سرش داد زدم
+تو خیلی پرویی اون اکستهه میفهمی؟اکس
اونم سرم داد زد
_به من هیچ ربطی نداره چی فکر میکنی بعدشم اون منشی شرکتمه نمیتونم اخراجش کنم
+نگو نمیتونم بگو دلم نمیخواد چون هنوزم دوسش دارم
+اومد بزنه تو صورتم دستمو گرفتم جلوی صورتم
_وایسا ببینم من داشتم چیکار میکردم؟رفتم تو اتاق کارم درو محکم بستم عههه آخه چرا اینجوری فکر میکنه اون فقط منشیه منه
+رفت توی اتاقش بغضم گرف رفتم تو اتاق مشترکمون که بغضم شکست عوضی تو بهم قول داده بودی
فلش بک
_قول میدم هیچوقت نمیزارم کسی اشکتو در بیاره
ولی اون الان خودش کسی بود که باعث شده بود گریه کنم اومد برم پیشش تا ازش معذرت خواهی کنم
ولی صداشو شنیدم صداش شاد بود حتما من شیشه بازم بغضم گرفت
_چشم الان میام همون کافه
*آره
اومد بیرون تا چشمش خورد به من لبخندش ازبین رف یعنی آنقدر بدم؟؟
رف بیرون منم گریه کردم هیق الان حتما پیشه یوناس بلند شدم رفتم یچی پوشیدم رفتم سمته کافه خوبه آدرسشو بلدم خیرسرم با هوپی میومدیم اینجا رسیدم آره واقعا پیشش بود اما یچی اینجا فرق داشت هوپی بهش یه دسته گل زرد داد که به من نداده بود رفتم تو کافه نشستم پشتشون
*امم میگم هوپی
چطور میتونست انقد راحت صداش بزنه؟؟
_هوم؟؟
*میگم اگه دوباره عاشقه هم بشیم برمیگردیم بهم؟
دیگه نتونستم و رفتم بیرون هیق خیلیی نامردی جانگ هوسوک رفت خونه دوستم زنگو زدم
"صیلااا(با دیدنه قیافم حرفش نصفه موند)
" چیشده؟؟
+هوسوک
"هوسوک چی؟
+هوسوک رفته پیشه یونا(درحال گریه)
"بغلت میکنه) اشکالی نداره گرلم:)
+واقعا؟
"اهوم حالا بیا تو داری میل زی از سرما
+باشه
ولی چی میشد اگه دخترک داستانه ما یکم صبر داشت؟
+تو خیلی پرویی اون اکستهه میفهمی؟اکس
اونم سرم داد زد
_به من هیچ ربطی نداره چی فکر میکنی بعدشم اون منشی شرکتمه نمیتونم اخراجش کنم
+نگو نمیتونم بگو دلم نمیخواد چون هنوزم دوسش دارم
+اومد بزنه تو صورتم دستمو گرفتم جلوی صورتم
_وایسا ببینم من داشتم چیکار میکردم؟رفتم تو اتاق کارم درو محکم بستم عههه آخه چرا اینجوری فکر میکنه اون فقط منشیه منه
+رفت توی اتاقش بغضم گرف رفتم تو اتاق مشترکمون که بغضم شکست عوضی تو بهم قول داده بودی
فلش بک
_قول میدم هیچوقت نمیزارم کسی اشکتو در بیاره
ولی اون الان خودش کسی بود که باعث شده بود گریه کنم اومد برم پیشش تا ازش معذرت خواهی کنم
ولی صداشو شنیدم صداش شاد بود حتما من شیشه بازم بغضم گرفت
_چشم الان میام همون کافه
*آره
اومد بیرون تا چشمش خورد به من لبخندش ازبین رف یعنی آنقدر بدم؟؟
رف بیرون منم گریه کردم هیق الان حتما پیشه یوناس بلند شدم رفتم یچی پوشیدم رفتم سمته کافه خوبه آدرسشو بلدم خیرسرم با هوپی میومدیم اینجا رسیدم آره واقعا پیشش بود اما یچی اینجا فرق داشت هوپی بهش یه دسته گل زرد داد که به من نداده بود رفتم تو کافه نشستم پشتشون
*امم میگم هوپی
چطور میتونست انقد راحت صداش بزنه؟؟
_هوم؟؟
*میگم اگه دوباره عاشقه هم بشیم برمیگردیم بهم؟
دیگه نتونستم و رفتم بیرون هیق خیلیی نامردی جانگ هوسوک رفت خونه دوستم زنگو زدم
"صیلااا(با دیدنه قیافم حرفش نصفه موند)
" چیشده؟؟
+هوسوک
"هوسوک چی؟
+هوسوک رفته پیشه یونا(درحال گریه)
"بغلت میکنه) اشکالی نداره گرلم:)
+واقعا؟
"اهوم حالا بیا تو داری میل زی از سرما
+باشه
ولی چی میشد اگه دخترک داستانه ما یکم صبر داشت؟
۲.۷k
۰۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.