قرمز به رنگ خون part 1
part 1
رزالین : ورقه هایی که داشتم تویه دستم جا به جا میکردم انقدر زیاد بودن حتی خودمم نمیدونستم کدوم به کدومه یه بشکن زدم خودشون مرتب شدن
پوفی از سر خستگی کشیدم رسیدم دم در اتاق رئیس
لبخند گوشه لبم گنجوندم در باز کردم که صدای تهیونگ تو اتاق پیچید که با شکایت میگفت: کدوم خریه که در نمی...
میخواست حرفش کامل کنه با دیدن من متوقف شد من به جاش گفتم : این قانون برای من هیچ وقت صدق نمیکنه
تهیونگ گفت صد در صد
به سمت میزش حرکت کردم دسته های ورقه گذاشتم رویه میزش بعدم میزش دور زدم رو به روش ایستادم لبخند شرورانه ای زدم
تهیونگ : منشا این لبخند از کجاست
رزالین : نمیدونم میتونه هرچیزی باشه
انگشتم اغواگرانه رویه سفیدی پیراهنش کشیدم و تو یه حرکت کرواتش گرفتم به سمت خودم کشیدمش
اونم غافل نشد دست انداخت کمرم گرفت کشیدم سمت خودش خندیدم گفتم : هوشمندانه بود
لبخند زدم موهام داد پشت گوشم همزمان لباش روبه لبم گذاشت منم دستم بردم پشت گردنش همراهیش کردم
داشتیم از بوسمون لذت میبردیم که در زده شد با زد حالی ازش جدا شدم پوکر به تهیونگ نگاه کردم
ته : حداقل اونا بلدن در بزنن
چشمام تو حدقه چرخوندم گفتم بایدم بزنن از تهیونگ جدا شدم رفتم سمت در
در باز کردم پشت در وکیل بود
نگاه گذرایی بهش کردم از کنارش رد شدم اونم رفت داخل در بست
به سمت قسمت کارم رفتم وسایلم جمع کردم کیفم رویه دوشم گذاشتم
خمیازه ای کشیدم که به سمت در خروجی برم
دیدم تهیونگ و وکیلش دارن با عجله میرن
هنوز سر از کارای یهوییش در نیاوردم اون مافیاست رازش همینه که بهم گفته و میدونم اما فقط من میدونم چرا حس میکنم باید چیز دیگه ای هم باشه
اما اون با جادو همچی اعتراف کرد چیز دیگه ای هم بود میگفت احتمالا فقط قسمت شکاک ذهنم بیشتر داره این روزا کار میکنه
ولی کل نشونی های آخرین خانوادم به خانواده تهیونگ وصل میشه
چرا؟؟
رزالین : ورقه هایی که داشتم تویه دستم جا به جا میکردم انقدر زیاد بودن حتی خودمم نمیدونستم کدوم به کدومه یه بشکن زدم خودشون مرتب شدن
پوفی از سر خستگی کشیدم رسیدم دم در اتاق رئیس
لبخند گوشه لبم گنجوندم در باز کردم که صدای تهیونگ تو اتاق پیچید که با شکایت میگفت: کدوم خریه که در نمی...
میخواست حرفش کامل کنه با دیدن من متوقف شد من به جاش گفتم : این قانون برای من هیچ وقت صدق نمیکنه
تهیونگ گفت صد در صد
به سمت میزش حرکت کردم دسته های ورقه گذاشتم رویه میزش بعدم میزش دور زدم رو به روش ایستادم لبخند شرورانه ای زدم
تهیونگ : منشا این لبخند از کجاست
رزالین : نمیدونم میتونه هرچیزی باشه
انگشتم اغواگرانه رویه سفیدی پیراهنش کشیدم و تو یه حرکت کرواتش گرفتم به سمت خودم کشیدمش
اونم غافل نشد دست انداخت کمرم گرفت کشیدم سمت خودش خندیدم گفتم : هوشمندانه بود
لبخند زدم موهام داد پشت گوشم همزمان لباش روبه لبم گذاشت منم دستم بردم پشت گردنش همراهیش کردم
داشتیم از بوسمون لذت میبردیم که در زده شد با زد حالی ازش جدا شدم پوکر به تهیونگ نگاه کردم
ته : حداقل اونا بلدن در بزنن
چشمام تو حدقه چرخوندم گفتم بایدم بزنن از تهیونگ جدا شدم رفتم سمت در
در باز کردم پشت در وکیل بود
نگاه گذرایی بهش کردم از کنارش رد شدم اونم رفت داخل در بست
به سمت قسمت کارم رفتم وسایلم جمع کردم کیفم رویه دوشم گذاشتم
خمیازه ای کشیدم که به سمت در خروجی برم
دیدم تهیونگ و وکیلش دارن با عجله میرن
هنوز سر از کارای یهوییش در نیاوردم اون مافیاست رازش همینه که بهم گفته و میدونم اما فقط من میدونم چرا حس میکنم باید چیز دیگه ای هم باشه
اما اون با جادو همچی اعتراف کرد چیز دیگه ای هم بود میگفت احتمالا فقط قسمت شکاک ذهنم بیشتر داره این روزا کار میکنه
ولی کل نشونی های آخرین خانوادم به خانواده تهیونگ وصل میشه
چرا؟؟
۲.۸k
۲۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.