دوست پسر جذاب من ( part 4 )
صبح :
یونا : از خواب بیدار شدم دیدم اون خوابالو هنوز خوابه گفتم ولش کن تا لباسم و عوض کنم ی وقت مثل دیروز سرم نیاد بعد بیدارش میکنم رفتم دستشویی و کارهای مربوطه رو انجام دادم و ی لباس خوب برای دانشگاه پوشیدم و صبحانه درست کردم سعی کردم سر و صدا کنم تا اون خوابالو هم بیدار شه ولی وقتی رفتم تو اتاق دیدم بله اون پیشی خوابالو هنوز خوابه رفتم بیدارش کنم
یونا : هوی خوابالو پاشو ساعت ۶ باید امروز بریم دانشگاه ساعت ۸ کلاسا شروع میشه ولی قبلش باید بریم اتاق مدیر. پاشو دیگه
یونکی : هوم.....
یونا : هوم و زهر مار پاشو دیگه خوابالو خرس هم تو خواب زمستونی بود تا الان بیدار شده بود
یونکی : باشه باشه تو برو بیرون میخوام لباس عوض کنم قبلش هم ۵ دیقه دیگه میخوابم فقط ۵ دیقه
یونا : باشه زود باش صبحونه هم امادست
یونکی : درم ببند
یونا : اک
یونکی : یونا از اتاق رفت بیرون منم ۵ دیقه خوابدم و بعد بیدار شدم رفتم دستشویی و کار های مربوطه رو انجام دادم لباسم رو با ی لباس خوب برای دانشگاه عوض کردم و رفتم بیرون چه میز خوشگلی چیده بود واقعا که هم خوشگل بود هم خوش صلیقه سحرخیز هم هست (اره همه مثل تو خوابالو نستن پیشی کوچولو) کاش نمیرفتیم دفتر برای عوض کردن اتاقامون (بسه دیگه جناب مین داره حسودیم میشه با این دختره زندگی کنی که چی؟) رفتم پشت میز نشتم اونم نشت چند دیقه داشتم به چیزای روی میز نگاه میکردم بعضی هاشون رو تاحالا ندیده بودم
یونا : بفرما
یونکی : خوشمزه به نظر میرسه ولی ی توضیح بده چی چیه
یونا : خب این املته که فقط ایرانی ها دارن (ممکنه بعضی ها بگن تخم مرغ و گوجه نمیدونم شهر های دیگه هم هست یا نه ولی میدونم خارج املت اینجوری ندارن) اینم که تخم مرغ سرخ شده اونم پنیر و اونم مربا و...... اینا هم نون سنگک و نون تسته که اینا رو توش میزاری و لقمه میگیری و میخوری اکی؟
یونا : برا اینکه بهش نشون بدم ی لقمه براش گرفتم و جلو دهنش گرعم با یکم صبر خوردش بعد که خوردش فهمیدم دارم چه گوهی میخورم
یونکی : لقمه رو خوردم خیلی خوب بود
یونا : خب چطوره؟
یونکی : خیلی خوبه نهار چی داریم؟
یونا : پرو نشو همین هم که اماده کردم زیادیه نهار برا ی روز دیگه تازه ما نهار تو دانشگاهیم که خودش میده چرا باید زحمت بکشم و خودمو خسته کنم؟
یونکی : اره راست میگس ولی حیف شد دست پختت حرف نداره
یونا : کمی خجالت کشیدم و تشکر کردم
...............
چند دیقه بعد :
یونا : نهار خوردیم تمیز کاری هم کردیم فقط مونده بود ظرفا که حوسلمون نشد وقت هم نداشتیم ساعت نزدیک ۷ بود کتاب دفترامون رو برداشتیم گذاشتیم تو کیفمون و هر کدوم جداگونه به سمت دانشگاه حرکت کردیم
.............................................
الان بقیش رو میزارم جا نشد پارته کامل
یونا : از خواب بیدار شدم دیدم اون خوابالو هنوز خوابه گفتم ولش کن تا لباسم و عوض کنم ی وقت مثل دیروز سرم نیاد بعد بیدارش میکنم رفتم دستشویی و کارهای مربوطه رو انجام دادم و ی لباس خوب برای دانشگاه پوشیدم و صبحانه درست کردم سعی کردم سر و صدا کنم تا اون خوابالو هم بیدار شه ولی وقتی رفتم تو اتاق دیدم بله اون پیشی خوابالو هنوز خوابه رفتم بیدارش کنم
یونا : هوی خوابالو پاشو ساعت ۶ باید امروز بریم دانشگاه ساعت ۸ کلاسا شروع میشه ولی قبلش باید بریم اتاق مدیر. پاشو دیگه
یونکی : هوم.....
یونا : هوم و زهر مار پاشو دیگه خوابالو خرس هم تو خواب زمستونی بود تا الان بیدار شده بود
یونکی : باشه باشه تو برو بیرون میخوام لباس عوض کنم قبلش هم ۵ دیقه دیگه میخوابم فقط ۵ دیقه
یونا : باشه زود باش صبحونه هم امادست
یونکی : درم ببند
یونا : اک
یونکی : یونا از اتاق رفت بیرون منم ۵ دیقه خوابدم و بعد بیدار شدم رفتم دستشویی و کار های مربوطه رو انجام دادم لباسم رو با ی لباس خوب برای دانشگاه عوض کردم و رفتم بیرون چه میز خوشگلی چیده بود واقعا که هم خوشگل بود هم خوش صلیقه سحرخیز هم هست (اره همه مثل تو خوابالو نستن پیشی کوچولو) کاش نمیرفتیم دفتر برای عوض کردن اتاقامون (بسه دیگه جناب مین داره حسودیم میشه با این دختره زندگی کنی که چی؟) رفتم پشت میز نشتم اونم نشت چند دیقه داشتم به چیزای روی میز نگاه میکردم بعضی هاشون رو تاحالا ندیده بودم
یونا : بفرما
یونکی : خوشمزه به نظر میرسه ولی ی توضیح بده چی چیه
یونا : خب این املته که فقط ایرانی ها دارن (ممکنه بعضی ها بگن تخم مرغ و گوجه نمیدونم شهر های دیگه هم هست یا نه ولی میدونم خارج املت اینجوری ندارن) اینم که تخم مرغ سرخ شده اونم پنیر و اونم مربا و...... اینا هم نون سنگک و نون تسته که اینا رو توش میزاری و لقمه میگیری و میخوری اکی؟
یونا : برا اینکه بهش نشون بدم ی لقمه براش گرفتم و جلو دهنش گرعم با یکم صبر خوردش بعد که خوردش فهمیدم دارم چه گوهی میخورم
یونکی : لقمه رو خوردم خیلی خوب بود
یونا : خب چطوره؟
یونکی : خیلی خوبه نهار چی داریم؟
یونا : پرو نشو همین هم که اماده کردم زیادیه نهار برا ی روز دیگه تازه ما نهار تو دانشگاهیم که خودش میده چرا باید زحمت بکشم و خودمو خسته کنم؟
یونکی : اره راست میگس ولی حیف شد دست پختت حرف نداره
یونا : کمی خجالت کشیدم و تشکر کردم
...............
چند دیقه بعد :
یونا : نهار خوردیم تمیز کاری هم کردیم فقط مونده بود ظرفا که حوسلمون نشد وقت هم نداشتیم ساعت نزدیک ۷ بود کتاب دفترامون رو برداشتیم گذاشتیم تو کیفمون و هر کدوم جداگونه به سمت دانشگاه حرکت کردیم
.............................................
الان بقیش رو میزارم جا نشد پارته کامل
۴.۳k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.