پارت ۱۹فصل دوم
پارت ۱۹فصل دوم
بکهیون: مامانم هر کاری که بخوای بکنی من تا تهش باهاتم اما اون یارو نباید بفهمه که تو میدونی چه خبره هر وقت دیدیش باهاش مثل قبل رفتار کن باشه
ات: باشه سعی خودمو میکنم
بکهیون: خوبه پس خودتو بخاطر بابا جمع و جور کن
ات: آخه من چطوری بدون اون زنگی کنم
بکهیون: بهت قول میدم توی این ماموریت بفهمی چه خبره
ات: مگه چه خبره
بکهیون: من نمیدونم خانم جئون خودتون این معمارو حل کنید من چیزی نمی گم
ات: پوففف پاشو دیگه بریم
این دوتا وقتی رفتن خونه ات تمام لباساشو انداخت دور و جدید سفارش داد و گوشیشو شکست و گوشی کوک رو برداشت اما خب با شنود های خونه کاری نمیتونست بکنه پس بیخیال شد بکهیون هم رفت و درخواست اعلام دشمنی کرد
ویو ات
وقتی رفتم توی گوشی کوک رمزش سال گرد ازدواجمون بود رفتم داخل گالریش عکسای من بچه ها بود بیشتر عکسای منو خودش بود با دیدن عکسا دوباره گریم گرفت من جدی بدون اون نمیتونستم رفتم توی لیست تماساش دیدم منو جوجه فلفلیم سیو کرده یه خنده ای کردم دلم برای جوجه فلفلی گفتناش بهم تنگ شده بود
ویو اون یاروعه
وقتی اتو دیدم داره با دیدن اون عکسای داخل گوشی گریه میکنه قلبم اتیشی شد (خدایا این کیه که با دیدن غم ات ناراحت شده)
قرار بود توی این ماموریت کنارش باشم اما باید چهرمو بپوشونم و اگرنه قصد کشتنمو میکنن
خب دیگه اینم ۴ پارت امروز الانم ۳ پارت ته رو میزارم وایی دستام داره به فنا میرهههه
بکهیون: مامانم هر کاری که بخوای بکنی من تا تهش باهاتم اما اون یارو نباید بفهمه که تو میدونی چه خبره هر وقت دیدیش باهاش مثل قبل رفتار کن باشه
ات: باشه سعی خودمو میکنم
بکهیون: خوبه پس خودتو بخاطر بابا جمع و جور کن
ات: آخه من چطوری بدون اون زنگی کنم
بکهیون: بهت قول میدم توی این ماموریت بفهمی چه خبره
ات: مگه چه خبره
بکهیون: من نمیدونم خانم جئون خودتون این معمارو حل کنید من چیزی نمی گم
ات: پوففف پاشو دیگه بریم
این دوتا وقتی رفتن خونه ات تمام لباساشو انداخت دور و جدید سفارش داد و گوشیشو شکست و گوشی کوک رو برداشت اما خب با شنود های خونه کاری نمیتونست بکنه پس بیخیال شد بکهیون هم رفت و درخواست اعلام دشمنی کرد
ویو ات
وقتی رفتم توی گوشی کوک رمزش سال گرد ازدواجمون بود رفتم داخل گالریش عکسای من بچه ها بود بیشتر عکسای منو خودش بود با دیدن عکسا دوباره گریم گرفت من جدی بدون اون نمیتونستم رفتم توی لیست تماساش دیدم منو جوجه فلفلیم سیو کرده یه خنده ای کردم دلم برای جوجه فلفلی گفتناش بهم تنگ شده بود
ویو اون یاروعه
وقتی اتو دیدم داره با دیدن اون عکسای داخل گوشی گریه میکنه قلبم اتیشی شد (خدایا این کیه که با دیدن غم ات ناراحت شده)
قرار بود توی این ماموریت کنارش باشم اما باید چهرمو بپوشونم و اگرنه قصد کشتنمو میکنن
خب دیگه اینم ۴ پارت امروز الانم ۳ پارت ته رو میزارم وایی دستام داره به فنا میرهههه
۹.۶k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.