تو شبیه یک بارانِ نرمی، خیس نمی کنی، احساسِ آدمی را طراوت
تو شبیه یک بارانِ نرمی، خیس نمیکنی، احساسِ آدمی را طراوت میدهی، شبیه یک خیابان در یک عصرِ پاییزی، با برگهای زرد و نارنجی رویِ پیاده رو هایش، گرم و سرد، ملس، لابلایِ رایحه سبکِ یک یادآوریِ خوش، یک پیاده رویِ کوتاه و حرفهایی که هرکدام چند لایه دارند. دیدنِ خوابت هم گاه ناغافل لابلایِ روزمره های پیچیده در عادت های سخیفِ زندگی، حالِ آدمی را خوب میکند.
عصرتون دلربا
عصرتون دلربا
۴.۷k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲