Korean war
PART THREE
باد با بدن برهنه اش برخورد کرد و باعث شد چشمانش را باز کند ..آب وان سرد شده بود ، نشان میداد مدت طولانی ای اینجا خوابیده است ، سریع خودش را شست و از حمام خارج شد ، به ساعت روی میز نگاه کرد ، ده شب بود ،روی تختش دراز کشید که چشمش به عکس یونا که روی میز بود افتاد..لبخندی زد..یونا دختری کامل بود..زیبایی اش زبان زده کره ای ها بود ، اون دختر چندسالی میشد که عاشق و دلباخته ژنرال شده..تهیونگ هم بهش قول داده بود بعد جنگ باهم ازدواج کنند و یه خانواده خوشگل تشکیل بدن..
.
.
.
.
پسرک در حالی که عصبی بود با صدای نسبتا بلندی و با حالت اعتراض آمیز به سرباز نگاه کرد و گفت:
+ خسته شدم ، چرا دوستت نمیاد پس.؟
€ بچه جون چند دقیقه ساکت شو..از صبح داری مخمو میخوری..خسته نشدی از بس حرف زدی؟
+ من باید اعتراض کنم! از صبح که مجبور شدم فرار کنم از اون موقع هم که دارین منو دائم راه میبرین الان هم که تو آفتاب نگه ام داشتین،حتی یه آبی، غذایی هیچی نمیدین، من گشنمهههه!!
£ تو بیا اینو بخور
+ عه چه عجب اومدین ، میذاشتین شب میومدین!
€ چیشد مکس؟ ژنرال چی گفت؟
£ من که ژنرال رو ندیدم..یکی از سرباز ها ازش پرسید ، اونم گفت تمرین های اینو شروع کنیم بعد بفرستیمش مرز
+ هوییی این اسم داره ، بگو مستر جئون
£ کِی بشه زبون تورو بتونم کوتاه کنم
€ بنظرت ببریمش پیش چه کسی آموزش ببینه؟ ژنرال چیزی نگفت؟
£ نه چیزی نگفت..ببریمش پیش ژنرال مین؟ قشنگ آدمش میکنه
€ نکنه دلت میخواد یه جنگ اینجا درست کنی؟ ببریمش پیش ژنرال پارک..اون صبور و با حوصله هست ،
£ پاشو بچه جون ، کلی تمرین در انتظارته..
باد با بدن برهنه اش برخورد کرد و باعث شد چشمانش را باز کند ..آب وان سرد شده بود ، نشان میداد مدت طولانی ای اینجا خوابیده است ، سریع خودش را شست و از حمام خارج شد ، به ساعت روی میز نگاه کرد ، ده شب بود ،روی تختش دراز کشید که چشمش به عکس یونا که روی میز بود افتاد..لبخندی زد..یونا دختری کامل بود..زیبایی اش زبان زده کره ای ها بود ، اون دختر چندسالی میشد که عاشق و دلباخته ژنرال شده..تهیونگ هم بهش قول داده بود بعد جنگ باهم ازدواج کنند و یه خانواده خوشگل تشکیل بدن..
.
.
.
.
پسرک در حالی که عصبی بود با صدای نسبتا بلندی و با حالت اعتراض آمیز به سرباز نگاه کرد و گفت:
+ خسته شدم ، چرا دوستت نمیاد پس.؟
€ بچه جون چند دقیقه ساکت شو..از صبح داری مخمو میخوری..خسته نشدی از بس حرف زدی؟
+ من باید اعتراض کنم! از صبح که مجبور شدم فرار کنم از اون موقع هم که دارین منو دائم راه میبرین الان هم که تو آفتاب نگه ام داشتین،حتی یه آبی، غذایی هیچی نمیدین، من گشنمهههه!!
£ تو بیا اینو بخور
+ عه چه عجب اومدین ، میذاشتین شب میومدین!
€ چیشد مکس؟ ژنرال چی گفت؟
£ من که ژنرال رو ندیدم..یکی از سرباز ها ازش پرسید ، اونم گفت تمرین های اینو شروع کنیم بعد بفرستیمش مرز
+ هوییی این اسم داره ، بگو مستر جئون
£ کِی بشه زبون تورو بتونم کوتاه کنم
€ بنظرت ببریمش پیش چه کسی آموزش ببینه؟ ژنرال چیزی نگفت؟
£ نه چیزی نگفت..ببریمش پیش ژنرال مین؟ قشنگ آدمش میکنه
€ نکنه دلت میخواد یه جنگ اینجا درست کنی؟ ببریمش پیش ژنرال پارک..اون صبور و با حوصله هست ،
£ پاشو بچه جون ، کلی تمرین در انتظارته..
۷۸۵
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.