پارت۴
خاله ت رو بوسیدی و از خونه زدی بیرون. چون مدرسه ت تقریبا نزدیک بود خیلی وقتا خودت میرفتی و میومدی، دیشب به خالت گفتی که امروز قراره با همکلاسی هات تو کافیشاپ نزدیک مدرسه تون جشن تولدی برای دوستت تدارک ببینید پس با خیال راحت میتونستی بری پیش شوگر ددیه جذابت.
تو دختر محبوب نه تنها کلاس بلکه مدرسه بودی، با ورودت به مدرسه نگاه همه ی پسرا بهت افتاد پسرای هیزی که هر دقیقه با دختری لاس میزنن و بعد از سوء استفاده ازشون ولشون میکردن .
همهمه ای ایجاد شد یکیشون گفت:اوف آماده کرده بره بده، اون یکی داد زد و گفت:شبی چندی دختر کوچولو. اما یهو قیافه هاشون رنگ وحشت گرفت انگار زامبی دیدن با چرخوندن سرت با دوست خل و چل صمیمیت مواجه شدی ، دوستت داد زد و گفت : برو نرخ مامانتو واسه دادن بپرس اون که اتحادیه رو داره.
پسره بلند شد و با صورتی خشم آلود سمت دوستت آیرا اومد خواست حرفی بزنه که با کوبیده شدن در توسط کسی همه ساکت شدن، درسته معلمه نحس و بد اخلاق فیزیک بود درسته که خیلی مهربون .واقعا جذاب و کراش بود، علاوه بر اینا کمی هیز هم تشریف داشتن. {اسم معلمت:هیراد ملک زاده بود}
نگاهی به سر تا پات انداخت لبشو گزید و با لبخند سرشو انداخت پایین و بعدش با خماری سرشو بالا گرفت و گفت:
هیراد. خانم ات بفرمایید بشینید .
تو دختر محبوب نه تنها کلاس بلکه مدرسه بودی، با ورودت به مدرسه نگاه همه ی پسرا بهت افتاد پسرای هیزی که هر دقیقه با دختری لاس میزنن و بعد از سوء استفاده ازشون ولشون میکردن .
همهمه ای ایجاد شد یکیشون گفت:اوف آماده کرده بره بده، اون یکی داد زد و گفت:شبی چندی دختر کوچولو. اما یهو قیافه هاشون رنگ وحشت گرفت انگار زامبی دیدن با چرخوندن سرت با دوست خل و چل صمیمیت مواجه شدی ، دوستت داد زد و گفت : برو نرخ مامانتو واسه دادن بپرس اون که اتحادیه رو داره.
پسره بلند شد و با صورتی خشم آلود سمت دوستت آیرا اومد خواست حرفی بزنه که با کوبیده شدن در توسط کسی همه ساکت شدن، درسته معلمه نحس و بد اخلاق فیزیک بود درسته که خیلی مهربون .واقعا جذاب و کراش بود، علاوه بر اینا کمی هیز هم تشریف داشتن. {اسم معلمت:هیراد ملک زاده بود}
نگاهی به سر تا پات انداخت لبشو گزید و با لبخند سرشو انداخت پایین و بعدش با خماری سرشو بالا گرفت و گفت:
هیراد. خانم ات بفرمایید بشینید .
۴۸۶
۲۸ آذر ۱۴۰۳