فراموشت نمیکنم!3
☆فراموشت نمیکنم پارت اخر فصل اخر☆
÷هعبببب اون دکتره ی عوضی درمورد زنت چیزی نگفته؟
_ا.ت مرددددد؟
+ته تههههههههههههههههههه
_خوب این که زندس
+من اسم دارممم
_اهم...جونگکوک
=بل بل
[ویو ته]
یقشو گرفتم...
_ببین بگو چه گوهی بخورم؟
=پس میدونی😂
_ببین سر میونگ منو زدن الان شهید میشما
=۱...
_چی شددددد
=۲...
_کوووووککککک
=الفراررررررر
و بهله تا خود خونه دویدیم
_خدا لعنتت کنهههههه^نفس نفس^
=خدا خودتو لعنت کنه
_من با صَدام بودم
=اها لعنتش کنه
_کوک
=هاااا
_کتی هم حاملس
=واتتتتتتتتتت
÷کدوم گوری دویدین هاااااااا
×زنت اونجا افتاده رو تخت تو اینجا خنده ی شیطانی میکنیییییی؟
_کتی حاملستا
×&÷چیییییی؟؟
/تهیونگگگگگگگ..اگه اینجوریه ا.ت هم حاملس
_کتی ۳ ماهه حاملسسسس
/خب ا.ت هم ۲ ماهه حاملس
÷زر زر نکنید کتی کو?
=پشت کوه😂
/خوابه😑
=خخخخخخ فکر کردن به اینکه تهیونگ پدر شه خیلی خنده دارهههههههه خخخخخخ
_فکر کردن به اینکه توعم قراره الگو بچت باشی باعث تاسفه
+ته ته
_یا حاجی موسی
+گمشو اونور...
ا.ت رفت تو خونه که به هم نگاه کردیم رفتم تو
_ا.ت
+ها
_عصبی؟
+به تو چه
_خب چی کنم؟
+میخوای سقطش کنم؟^بعض^
_چیو... چی... نهههههههههه
+قهلم
_اهه ا.ت تروخدا لوس بازی درنیار
+من نه بچه ی اوارت قهره
_عه ا.ت
+چته
_هیچی... ا.ت ببخشیددد(🤣🤣🤣🤣🤣ادمین درحال جر خوردن است)
+میبخشم
_اوم...
[پرش زمانی به ۴سال بعد]
سوهو: هر هر محاله نه نه نه نههههه
تهیون: بده بدههههههه
سوهو: نههههههه
=اهه اهم
سوهو: بابا میخواد گردنبندو ازم بگیرهههه
تهیون :عمو کوک دروغ میگه گردنبند مال منه
دایون: شلام دایی...مامانی و بعبعی کوشن؟
=ببعی؟
×جرررررر نه بابایی🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
=یا قمر بنی هاشم
×باز تهیونگ چیز یادت داددددد^داد^
سوهو: بابا... مامان دعوا نکنین
دایون: اون گلدنبند منههههههههه؟!!!!!!^جیغغغغغغ^
[ویو ادمین]
و بهله دیگه بکش بکش شد تا گردنبند بع چوخ رفتو تهیونگ بیچاره مجبور شد دوباره برا دختر کوچولوش همون گردنبندو با همون تعداد حلقه زنجیر بخره😂
قصه ی ما به سر رسید... دختره به کراشش نرسید...
¤پایان¤
خب خب خب نظرات راجب این فیک و فیک بعدی بنویسید... سناریو هم یه چند تا میخوام بنویسم دوست داشتین نظر بدین🙃
چالش: رل دارین؟😂
یا همه ی فالوورام سینگل به گورن؟😂
÷هعبببب اون دکتره ی عوضی درمورد زنت چیزی نگفته؟
_ا.ت مرددددد؟
+ته تههههههههههههههههههه
_خوب این که زندس
+من اسم دارممم
_اهم...جونگکوک
=بل بل
[ویو ته]
یقشو گرفتم...
_ببین بگو چه گوهی بخورم؟
=پس میدونی😂
_ببین سر میونگ منو زدن الان شهید میشما
=۱...
_چی شددددد
=۲...
_کوووووککککک
=الفراررررررر
و بهله تا خود خونه دویدیم
_خدا لعنتت کنهههههه^نفس نفس^
=خدا خودتو لعنت کنه
_من با صَدام بودم
=اها لعنتش کنه
_کوک
=هاااا
_کتی هم حاملس
=واتتتتتتتتتت
÷کدوم گوری دویدین هاااااااا
×زنت اونجا افتاده رو تخت تو اینجا خنده ی شیطانی میکنیییییی؟
_کتی حاملستا
×&÷چیییییی؟؟
/تهیونگگگگگگگ..اگه اینجوریه ا.ت هم حاملس
_کتی ۳ ماهه حاملسسسس
/خب ا.ت هم ۲ ماهه حاملس
÷زر زر نکنید کتی کو?
=پشت کوه😂
/خوابه😑
=خخخخخخ فکر کردن به اینکه تهیونگ پدر شه خیلی خنده دارهههههههه خخخخخخ
_فکر کردن به اینکه توعم قراره الگو بچت باشی باعث تاسفه
+ته ته
_یا حاجی موسی
+گمشو اونور...
ا.ت رفت تو خونه که به هم نگاه کردیم رفتم تو
_ا.ت
+ها
_عصبی؟
+به تو چه
_خب چی کنم؟
+میخوای سقطش کنم؟^بعض^
_چیو... چی... نهههههههههه
+قهلم
_اهه ا.ت تروخدا لوس بازی درنیار
+من نه بچه ی اوارت قهره
_عه ا.ت
+چته
_هیچی... ا.ت ببخشیددد(🤣🤣🤣🤣🤣ادمین درحال جر خوردن است)
+میبخشم
_اوم...
[پرش زمانی به ۴سال بعد]
سوهو: هر هر محاله نه نه نه نههههه
تهیون: بده بدههههههه
سوهو: نههههههه
=اهه اهم
سوهو: بابا میخواد گردنبندو ازم بگیرهههه
تهیون :عمو کوک دروغ میگه گردنبند مال منه
دایون: شلام دایی...مامانی و بعبعی کوشن؟
=ببعی؟
×جرررررر نه بابایی🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
=یا قمر بنی هاشم
×باز تهیونگ چیز یادت داددددد^داد^
سوهو: بابا... مامان دعوا نکنین
دایون: اون گلدنبند منههههههههه؟!!!!!!^جیغغغغغغ^
[ویو ادمین]
و بهله دیگه بکش بکش شد تا گردنبند بع چوخ رفتو تهیونگ بیچاره مجبور شد دوباره برا دختر کوچولوش همون گردنبندو با همون تعداد حلقه زنجیر بخره😂
قصه ی ما به سر رسید... دختره به کراشش نرسید...
¤پایان¤
خب خب خب نظرات راجب این فیک و فیک بعدی بنویسید... سناریو هم یه چند تا میخوام بنویسم دوست داشتین نظر بدین🙃
چالش: رل دارین؟😂
یا همه ی فالوورام سینگل به گورن؟😂
۶.۱k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.