عاشفان بمبی پارت (5)
عاشفان بمبی پارت (5)
ولی وقتی رفتم دیدم که تهیونگ پیششه من که اومدم بهوش اومد ازش پرسیدم چیشد
و گفت
تصویر ساکورا
یهویی یکی از اکیپ اومد و با چوب زد تو سرم و خوردم زمین
بعد از گفتن حرفش میخواستم برم سر جیم سو رو بکنم
رفتم دارو هاشو گرفتم بعدش هم
به خانوادش زنگ زدم و خاله ساکورا رو سپرد به خودم
و الان مسعولیتش به عهده ی خودم بود
دو هفته گذشت
ادامت داردددددد..♡
ولی وقتی رفتم دیدم که تهیونگ پیششه من که اومدم بهوش اومد ازش پرسیدم چیشد
و گفت
تصویر ساکورا
یهویی یکی از اکیپ اومد و با چوب زد تو سرم و خوردم زمین
بعد از گفتن حرفش میخواستم برم سر جیم سو رو بکنم
رفتم دارو هاشو گرفتم بعدش هم
به خانوادش زنگ زدم و خاله ساکورا رو سپرد به خودم
و الان مسعولیتش به عهده ی خودم بود
دو هفته گذشت
ادامت داردددددد..♡
۱.۴k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.