فیک ملاقات کوتاه پارت۲😐جان مادراتون مچلم نکنین😐💔
+آخ...چته..؟.چکار میکنی..؟
مین یونگی../هی کوچولو ادب نداری..؟
*دانش اموزا تا یونگی رو دیدن همه از کلاس زدن بیرون..*
+به من دست نزن..نه ندارم..دیگه؟
یونگی/مث اینکا سر زبون دار هم هستی خوشم اومد😏
و کیف ا/ت رو برداشت و هرچی وسیله توش بود رو زمین پخش کرد که تهیونگ وارد کلاس شد..
تهیونگ*/دقیقا داری چیکار میکنی؟
یونگی/دارم به دوستمون خوشامد میگم مشکلیه؟
تهیونگ/خوشامدتو بیرون مدرسه بگو حالا هم برو اونور که حوصله ندارم
و رفت کنار ا/ت رو صندلیش نشست...
ا/ت با اینکه دختر بی ذوق و کسلی بود ولی از این تعجب کرده بود که مات تهیونگ شده بود...اون واقعا پسر پرفکتی بود...
تهیونگ/چیه؟نمیخوای وسایلتو جمع کنی..؟
+او..بله..بله
_____/____/
زنگ پایان مدرسه خورد...
بلند شد..
از مدرسه اومد بیرون توی راه بود که چند تا پسر جلوشو گرفتن..
*یکی از پسرا* .. هی خانومی کجا میری.؟😏
ادامه دارد..
مین یونگی../هی کوچولو ادب نداری..؟
*دانش اموزا تا یونگی رو دیدن همه از کلاس زدن بیرون..*
+به من دست نزن..نه ندارم..دیگه؟
یونگی/مث اینکا سر زبون دار هم هستی خوشم اومد😏
و کیف ا/ت رو برداشت و هرچی وسیله توش بود رو زمین پخش کرد که تهیونگ وارد کلاس شد..
تهیونگ*/دقیقا داری چیکار میکنی؟
یونگی/دارم به دوستمون خوشامد میگم مشکلیه؟
تهیونگ/خوشامدتو بیرون مدرسه بگو حالا هم برو اونور که حوصله ندارم
و رفت کنار ا/ت رو صندلیش نشست...
ا/ت با اینکه دختر بی ذوق و کسلی بود ولی از این تعجب کرده بود که مات تهیونگ شده بود...اون واقعا پسر پرفکتی بود...
تهیونگ/چیه؟نمیخوای وسایلتو جمع کنی..؟
+او..بله..بله
_____/____/
زنگ پایان مدرسه خورد...
بلند شد..
از مدرسه اومد بیرون توی راه بود که چند تا پسر جلوشو گرفتن..
*یکی از پسرا* .. هی خانومی کجا میری.؟😏
ادامه دارد..
۲۱.۴k
۰۹ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.