وقتی... خیانت کرد اما... P ¹⁵
" ات؟"
"ی...یونی؟
" وای دختر هیچ خبری ازت نبود چیکار میکنی ؟"
" من...من باید برم "
" ات...بیا بریم خونه کارت دارم..."
[><]
" خب بگو "
" چرا ازم فرار میکنی دختر میدونی ۵ ساله ازت خبری ندارم گوشیت جواب نمیدی "
"خطم و عوض کردم آمریکا بودم چند ماهه اومدم شوهرت اینجا نیست ؟"
" شوهرم؟"
" آره *پوزخند* شوهرت "
" جونگکوک و میگی ؟"
"عا "
" من و اون خیلی وقته جدا شدیم "
"چ...چی؟"
" آره سه سالی هست جدا شدیم اون... خب عاشق تو بود و منم حسی بهش مثل سابق نداشتم پس جدا شدیم دختر خیلی دنبالت گشت کجا رفتی یهو "
"یونی....من نابود شدم *اشک* بخاطر همین دیگه مبارزه نکردم میدون و خالی کردم و تا الان از واقعیت فرار میکردم "
" ات ببین کوک خیلی دوست داره خواهش میکنم یه سر بهش بزن و عاقلانه فکر کن "
"من تصمیمم و گرفتم یونی چه واقعیت و می دونستم چهنه دیگه قرار نیست دوست دختر اون باشم خدافظ "
🧠" دروغه دروغه دروغه امکان نداره دروغه "
🫀" بریم خونش فقد همین یبار ..."
.....من رسیدم در خونه کسی که روزی بهش لقب شوهر آیندم و میدادم =]......
فقد زنگو بزن
" ات؟"jk
" اینجا چیکار میکنی ؟"
"* نگاه اشکی *" a,t
اونو بدون هیچ حرفی پس زد و وارد خونه شد
دیگه اون خونه مرتب و قشنگ وجود نداشت
کل خونه پر فیلتر سیگار انواع مشروبات الکلی و عکس و لباسای پخش روی زمین بود
"دروغه" a,t
" پس دیدیش* تلخند* آره واقعیت اینه که ما علاقه ای به هم نداشتم و خیلی وقته جدا شدیم سعی کردم بهت *اشک* بهت بگم *سکسه* اما توی لعنتی کری کردی هر شب با لباسات به زور بخوابم هر روز مست باشم نتونم روی پاهام وایسم " jk
اونو هل داد روی مبل و روش خیمه زد
"ی...یونی؟
" وای دختر هیچ خبری ازت نبود چیکار میکنی ؟"
" من...من باید برم "
" ات...بیا بریم خونه کارت دارم..."
[><]
" خب بگو "
" چرا ازم فرار میکنی دختر میدونی ۵ ساله ازت خبری ندارم گوشیت جواب نمیدی "
"خطم و عوض کردم آمریکا بودم چند ماهه اومدم شوهرت اینجا نیست ؟"
" شوهرم؟"
" آره *پوزخند* شوهرت "
" جونگکوک و میگی ؟"
"عا "
" من و اون خیلی وقته جدا شدیم "
"چ...چی؟"
" آره سه سالی هست جدا شدیم اون... خب عاشق تو بود و منم حسی بهش مثل سابق نداشتم پس جدا شدیم دختر خیلی دنبالت گشت کجا رفتی یهو "
"یونی....من نابود شدم *اشک* بخاطر همین دیگه مبارزه نکردم میدون و خالی کردم و تا الان از واقعیت فرار میکردم "
" ات ببین کوک خیلی دوست داره خواهش میکنم یه سر بهش بزن و عاقلانه فکر کن "
"من تصمیمم و گرفتم یونی چه واقعیت و می دونستم چهنه دیگه قرار نیست دوست دختر اون باشم خدافظ "
🧠" دروغه دروغه دروغه امکان نداره دروغه "
🫀" بریم خونش فقد همین یبار ..."
.....من رسیدم در خونه کسی که روزی بهش لقب شوهر آیندم و میدادم =]......
فقد زنگو بزن
" ات؟"jk
" اینجا چیکار میکنی ؟"
"* نگاه اشکی *" a,t
اونو بدون هیچ حرفی پس زد و وارد خونه شد
دیگه اون خونه مرتب و قشنگ وجود نداشت
کل خونه پر فیلتر سیگار انواع مشروبات الکلی و عکس و لباسای پخش روی زمین بود
"دروغه" a,t
" پس دیدیش* تلخند* آره واقعیت اینه که ما علاقه ای به هم نداشتم و خیلی وقته جدا شدیم سعی کردم بهت *اشک* بهت بگم *سکسه* اما توی لعنتی کری کردی هر شب با لباسات به زور بخوابم هر روز مست باشم نتونم روی پاهام وایسم " jk
اونو هل داد روی مبل و روش خیمه زد
۳۵.۷k
۰۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.