***** tO lOvE𖨆
توی خیابون راه میرفت و آهنگ گوش میداد هوا ابری بود و بارون نم نم داشت میومد
همینجوری تو فکر بود که با زنگ تلفن از فکر درش آورد
+بله اونی؟
=کجایی ؟
+... تو راهم دیگه
=اوکی زود بیا هوسوک کارت داره
تلفونو قطع کرد
ساعت مچیشو نگاه کرد 2:00 رو نشون میداد
تعجب کرده بود فک نمیکرد چند ساعت شده که تو افکارش غرق شده
از پنج صب از خونه زده بود بیرون به اونیاش گفته بود مدرسه امروز زود تر شروع میشه و لازم نیست لباس فرم پوشید
به سمت پاسگاه دویید
+ من اومدم
با صورت نگران دا یون مواجه شد
+ چیزی شده؟
_ هوسوک کارت داره
+ میدونم .....کجاست ؟
دا یون به یه اتاق ته سالن اشاره کرد
به سمت در رفت
در زد
× بیا تو
+خدا یا خودت رحم کن
× خب خب خانم مین 😮💨
+ سلام هوسوکا ( خنده ی عصبی)
×مدرسه چطور بود 🤨
+ خوب بود م... مرسی 😅
× چیکارا کردین ؟ 🤨
+ همون کارا ی همیشگی
× پس همون کارای همیشگی
+ اوهوم
× تو همه ی کلاسا شرکت کردی؟
+ آره
× تو چشمای من نگاه کن ( با صدای تقریبا بلند) امروز تو همه ی کلاسا شرکت کردی؟
+ نه ( با داد)
هوسوک از دادم ترسید
+نه نکردم به تو هم عملت هیچ ربطی نداره
تو کی منی
هم؟ نه ممامانمی نه بابام نه حتی جزوی از خانوادمی نه به فرزند خوندگیم گرفتی نه سرپرستمی
حتی هم خونم هم نیستی ( با داد خیلی بلند) حتی توی پول حتی چیزایی که دارم مال تو نیست خودم کار کردم و پول دراوردم
سوزش بدی روی صورتم حس کردم
میدونستم سیلی بود
میدونستم کنترلش دست خودش نبود ولی بغض کردم
سعی کردم به روی خودم نیارم از اتاق رفتم بیرون
گوشیم زنگ خورد ناشناس بود جواب دادم......
ادامه بدم؟ 🤨
همینجوری تو فکر بود که با زنگ تلفن از فکر درش آورد
+بله اونی؟
=کجایی ؟
+... تو راهم دیگه
=اوکی زود بیا هوسوک کارت داره
تلفونو قطع کرد
ساعت مچیشو نگاه کرد 2:00 رو نشون میداد
تعجب کرده بود فک نمیکرد چند ساعت شده که تو افکارش غرق شده
از پنج صب از خونه زده بود بیرون به اونیاش گفته بود مدرسه امروز زود تر شروع میشه و لازم نیست لباس فرم پوشید
به سمت پاسگاه دویید
+ من اومدم
با صورت نگران دا یون مواجه شد
+ چیزی شده؟
_ هوسوک کارت داره
+ میدونم .....کجاست ؟
دا یون به یه اتاق ته سالن اشاره کرد
به سمت در رفت
در زد
× بیا تو
+خدا یا خودت رحم کن
× خب خب خانم مین 😮💨
+ سلام هوسوکا ( خنده ی عصبی)
×مدرسه چطور بود 🤨
+ خوب بود م... مرسی 😅
× چیکارا کردین ؟ 🤨
+ همون کارا ی همیشگی
× پس همون کارای همیشگی
+ اوهوم
× تو همه ی کلاسا شرکت کردی؟
+ آره
× تو چشمای من نگاه کن ( با صدای تقریبا بلند) امروز تو همه ی کلاسا شرکت کردی؟
+ نه ( با داد)
هوسوک از دادم ترسید
+نه نکردم به تو هم عملت هیچ ربطی نداره
تو کی منی
هم؟ نه ممامانمی نه بابام نه حتی جزوی از خانوادمی نه به فرزند خوندگیم گرفتی نه سرپرستمی
حتی هم خونم هم نیستی ( با داد خیلی بلند) حتی توی پول حتی چیزایی که دارم مال تو نیست خودم کار کردم و پول دراوردم
سوزش بدی روی صورتم حس کردم
میدونستم سیلی بود
میدونستم کنترلش دست خودش نبود ولی بغض کردم
سعی کردم به روی خودم نیارم از اتاق رفتم بیرون
گوشیم زنگ خورد ناشناس بود جواب دادم......
ادامه بدم؟ 🤨
۲۵.۴k
۱۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.