پارت هشتم رمان زلزله عشق
ژاله بهم گفت :هع فکر کردی من تو رو خیلی دوست دارم یا میمیرم برات زهی خیال باطل من اصلا دوست نداشتم فقط میخواستم یه جوری بیام ترکیه ولی بابام اجازه نمیداد منم به تو نزدیک شدم تا باهات ازدواج کنم و بعد ازدواج مجبورت کنم تا باهم بیایم این جا بعدم ازت طلاق بگیرم هععههههه اگه یادتم باشه سر عقد حق طلاق رو ازت گرفتم ولی خودت و خانوادت کارو واسم اسون کردین خانوادت با ترد کردنت و تو هم با عصبانیتی که به خواطر قبول نکردن من توسط اونا داشتی راه رو واسم هموار کرد حالام من دارم به راحتی بهت میگم ازت متنفرم و هیچ وقت هیچ وقت دوست نداشتم و ندارم و نخواهم داشت.
همین جوری بهش زول زده بودم نه حرکتی میکردم و نه حرفی میزدم اونم لحظه به لحظه اخماش بیشتر میرفت تو و فشار دستش رو فرمون زیاد میشد ترسیدم دستمو رو دستش گذاشتم که دستش شل شد و برگشت طرفم تو چشمام نگاه کرد و گفت :
آروین:میدنی نفس اون شب خوردم کرد شکستم شب تا صبح نخوابیدم و فقط فکر کردم صبحشم رفتیم و طلاق گرفتیم از اون روز به بعد دیگه به هیچ کس اعتماد نکردم پولی که داشتم رو تو یه شرکت بازرگانی سرمایه گذاری کردم و چند وقت بعدشم خونه خریدم و هم ماشین بهتر از ماشینی که اینجا داشتم حدودا دوسال بعد از اون ماجرا دوباره دیدمش وقتی منو دید خیلی تعجب کرد فکر نمیکرد دوباره سرپا بشم درسته ناراحت شدم ولی هیلی زود به خودم اومدم, الانم که می بینی دوماهه ایرانم اینجام تازه شروع به کار کردم که الان دیگه اینجام کار نمیکنم و جلوت نشستم.
حالا من همه چیزو بهت گفتم نوبت تواکه بگی.
من:…………………………………
#تکست_خاص #love #عاشقانه
همین جوری بهش زول زده بودم نه حرکتی میکردم و نه حرفی میزدم اونم لحظه به لحظه اخماش بیشتر میرفت تو و فشار دستش رو فرمون زیاد میشد ترسیدم دستمو رو دستش گذاشتم که دستش شل شد و برگشت طرفم تو چشمام نگاه کرد و گفت :
آروین:میدنی نفس اون شب خوردم کرد شکستم شب تا صبح نخوابیدم و فقط فکر کردم صبحشم رفتیم و طلاق گرفتیم از اون روز به بعد دیگه به هیچ کس اعتماد نکردم پولی که داشتم رو تو یه شرکت بازرگانی سرمایه گذاری کردم و چند وقت بعدشم خونه خریدم و هم ماشین بهتر از ماشینی که اینجا داشتم حدودا دوسال بعد از اون ماجرا دوباره دیدمش وقتی منو دید خیلی تعجب کرد فکر نمیکرد دوباره سرپا بشم درسته ناراحت شدم ولی هیلی زود به خودم اومدم, الانم که می بینی دوماهه ایرانم اینجام تازه شروع به کار کردم که الان دیگه اینجام کار نمیکنم و جلوت نشستم.
حالا من همه چیزو بهت گفتم نوبت تواکه بگی.
من:…………………………………
#تکست_خاص #love #عاشقانه
۵.۱k
۲۱ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.