Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part140
(۲۰۲۰)
(میکائل)
با دیدن پریا از جام بلند شدم که امد طرفم
پریا: سلام میکائل
میکائل: سلام پریا خانوم اینجا کجا شما کجا
پریا: دلم برات تنگ شده بود امدم پیشت
پریا دست سجاد گرفت و برد تو اتاق خواب
(پریا)
میخواستم میکائل نابود کنم میخواستم شیرین ازش بگیرم برای همین امدم تو اون مهمونی
پریا: سجاد باید میکائل معتاد کنی
سجاد: برایچی؟
پریا: بهت پول میدم فقط اینو ۱۰ روز معتادش کن کاری کن زنش ولش کنه التماس کنه فقط همینو میخوام
سجاد: چی بهت میرسه؟
پریا:اون دختری منو گرفت تو ۱۰ سالگی بهم ت*ج*اوز کرد بعد توقع داری ولش کنم
سجاد:باشه
(ارزو)
رفتم تو اتاق همه حرف هایی پریا سجاد شنیدم
ارزو:پریا میخوای چی گوه بخوری هااااااا
پریا:میخوام انتقام هممون ازش بگیرم
ارزو: اون زن داره تازه بهش رسیده نکن
پریا: برو گوه تو بخور بابا هرکاری بخوام انجام میدم
(میکائل)
پریا و سجاد ارزو امدن یک ساعت گذشته بود که سجاد با رفیق هاش نشسته بودن و مواد میکشیدن که منو صدا زدن
سجاد: میکائل بیا بزن یکم حالت جا بیاد
میکائل:من اهل این جور چیزا نیستم
سجاد: یکباره با یک بار زدن که معتاد نمیشی
میکائل: حرف اینا نیست دوست ندارم
اینقدر اسرار کردن که وسوسه شدم و قبول کردم نشستم باهاشون زدم
وقتی زدم اصلا دیگه دست خودم نبود حرفام کارهام و هیچی نفهمیدم دیگه مهمونی تموم شد من حالم دست خودم نبود که
پریا: میکائل من ماشین نیاوردم تو هم که حالت بده بیا ببرمت
میکائل:نه خودم میرم
امدم در ماشین باز کنم که دستمو گرفت
پریا: خودم میام از اونور هم اسنپ میگیرم
لبخندی زدم و رفتم طرف شاگرد نشستم پریا هم رانندگی کرد ادرس خونه رو دادم
که رسیدیم امد بره دستشو گرفتم حالم خوب نبود و نیاز داشتم
پریا: من دیگه برم
Part140
(۲۰۲۰)
(میکائل)
با دیدن پریا از جام بلند شدم که امد طرفم
پریا: سلام میکائل
میکائل: سلام پریا خانوم اینجا کجا شما کجا
پریا: دلم برات تنگ شده بود امدم پیشت
پریا دست سجاد گرفت و برد تو اتاق خواب
(پریا)
میخواستم میکائل نابود کنم میخواستم شیرین ازش بگیرم برای همین امدم تو اون مهمونی
پریا: سجاد باید میکائل معتاد کنی
سجاد: برایچی؟
پریا: بهت پول میدم فقط اینو ۱۰ روز معتادش کن کاری کن زنش ولش کنه التماس کنه فقط همینو میخوام
سجاد: چی بهت میرسه؟
پریا:اون دختری منو گرفت تو ۱۰ سالگی بهم ت*ج*اوز کرد بعد توقع داری ولش کنم
سجاد:باشه
(ارزو)
رفتم تو اتاق همه حرف هایی پریا سجاد شنیدم
ارزو:پریا میخوای چی گوه بخوری هااااااا
پریا:میخوام انتقام هممون ازش بگیرم
ارزو: اون زن داره تازه بهش رسیده نکن
پریا: برو گوه تو بخور بابا هرکاری بخوام انجام میدم
(میکائل)
پریا و سجاد ارزو امدن یک ساعت گذشته بود که سجاد با رفیق هاش نشسته بودن و مواد میکشیدن که منو صدا زدن
سجاد: میکائل بیا بزن یکم حالت جا بیاد
میکائل:من اهل این جور چیزا نیستم
سجاد: یکباره با یک بار زدن که معتاد نمیشی
میکائل: حرف اینا نیست دوست ندارم
اینقدر اسرار کردن که وسوسه شدم و قبول کردم نشستم باهاشون زدم
وقتی زدم اصلا دیگه دست خودم نبود حرفام کارهام و هیچی نفهمیدم دیگه مهمونی تموم شد من حالم دست خودم نبود که
پریا: میکائل من ماشین نیاوردم تو هم که حالت بده بیا ببرمت
میکائل:نه خودم میرم
امدم در ماشین باز کنم که دستمو گرفت
پریا: خودم میام از اونور هم اسنپ میگیرم
لبخندی زدم و رفتم طرف شاگرد نشستم پریا هم رانندگی کرد ادرس خونه رو دادم
که رسیدیم امد بره دستشو گرفتم حالم خوب نبود و نیاز داشتم
پریا: من دیگه برم
۷۸۱
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.