پارت دوازده:
وارد مدرسه شدم . باز نگاه همه رو روی خودم حس کردم با اعتماد به نفس تمام و جذاب ترین حالت ممکن راه میرفتم . وارد کلاس شدم . نگاه همه به سمتم برگشت . جیمین بهم زل زده بود بلند شد اومد سمتم × ا.ت بزار برات توضیح بدم خواهش میکنم . پوزخندی زدم + دیگه برام مهم نیستی و رفتم کنار کوک نشستم .جیمین با منگی نگام کرد + کوکی چاگیااااا خوبی و بغلش کردم کوکم لبخندی زد و محکم تر بغلم کرد - مرسی چاگیا جیمین اومد بالا سرم × اینجا چه خبره ها؟؟ بهش نگاه کردم + به تو مربوط نمیشه وقتی داشتی خیانت میکردی باید فکر اینجاشومیکردی × ا.ت معنی این کارت چیه ها؟؟ + الکی غیرتی نشو نمیخوام ببینمت جیمین انقدر داد زد که ترسیدم × از بغلش بیا بیروننننن + دوست پسرمه نمیخوام × یعنی چیییی من دوست پسر تو هستم پوزخندی زدم که کوک بجای من حرف زد - شما وقتی که خیانت میکردین کات کردین الان من دوست پسر ا.ت هستم دیگه مزاحمش نشو جیمین میخواست چیزی بگه که معلممون اومد . بعد از کلی درس خسته کننده و نگاه سنگین جیمین زنگ خورد وسایلمو جمع کردم و با کوک رفتیم بیرون . دستشو محکم گرفتم و رفتیم توی حیاط که بریم خونه. دیدم جیمین داره میاد سمتمون . از عمد صورتشو گرفتم توی دستم و لباشو بوسیدم . کوک اولش تعجب کرد اما بعدش کمرمو محکم گرفت و همراهیم کرد . صدای بچه ها همه دارن میگن هووووو و دست میزنن رو میشنیدم . یهو دیدم یکی مارو بشدت از هم جدا کرد . × دارین چیکار میکنیننننننن !!! انقدر دادش بلند بود که به خودم لرزیدم. کوک منو به خودش چسبوند - اون دوست دخترمه هر کاری بخوام باهاش میکنم . ×ا.ت من بگم اشتباه کردم بگم غلط کردم منو میبخشی؟ + متاسفم ولی کاری که کردی دیگه ببخشی در کار نیست رو به کوک کردم + بریم چاگی - بریم خواستیم بریم که جیمین دستمو گرفت کوکم دستشو از دستم جدا کرد - به دوست دختر من دست نزن × اون دوست دختر منهههه جیمین انقدر عصبانی شده بود که رگ گردنش متورم شده بود - بهت اخطار میدم نزدیک دوست دختر من نشو و با کوک رفتیم به سمت کافی شاپ روی میز نشستیم کوک قهوه و کیک شکلاتی سفارش داد دستمو گذاشتم روی صورتم و گریه کردم - ا.ت چی شده چرا گریه میکنی؟ ما که خوب نقش بازی کردیم+ کوکا... حالم واقعا خوب نیست.... خودمو قوی نشون میدم اما... گریه میکردم و حالم خیلی خراب بود کوک بلند شد و بغلم کرد - همه چیز درست میشه حال توهم خوب میشه باشه؟ + باشه... کوک ازم جدا شد و رفت سر جایش نشست و بهم زل زد - امروز خیلی خوشگل شده بودی + مرسی . بعد سفارشامونو آوردن وقتی داشتیم اونا رو میخوردیم کوک هر کاری میکرد که من بخندم .واقعا ازش ممنون بودم بعد که خوردیم از هم خداحافظی کردیم و هر کدوممون رفتیم خونه خودمون توی راه تو حال خودم بودم که....
۴۳.۵k
۱۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.