دخترک مغرور🧬♥️
دخترک مغرور🧬♥️
پارت ۶۰
arslwn
رفتم برا خودم چایی بریزم
امیر : ارسلان تو برو بخاب من میارم برات
ارسلان : امیر مگ فلجم خودم میریزم
امیر : چه ربطی دارع برو من میریزم
ارسلان : نه خودم میریزم
امیر : هوففف تو که گوش نمیدی
ارسلان : رفتم چایی ریختم نشستم جلو تلویزیون...
Paniz
رفتم پیش بابام
بابا پ : سلام کجا بودی
پانیذ: پیش ارسلان داداشم
بابا پ : مگه نگفتم حق نداری بری پیش اون
پانیذ : بابا اونم بچته
بابا پ : اون بچه من نیس
من جز تو هیچ بچه ی دیگ ای ندارم
پانیذ : بابا
بابا پ : چرا رفتی پیشش نگفتم دیک نرو
پانیذ : حالش بد شده بود بیمارستان بود
بابا پ : ب درک
نباید میرفتی
پانیذ : باباااا گنا دارع بخدا
بخاطر یه قرون پول نمیتونه استراحت کنه
میفهمی
بابا پ : من گفتم بیاد با این دختره ازدواج کنه هر چی که بخاد بهش میدم گوش نکرد
این بلا ها هم که دارع سرش میاد انتخاب خودش بوده
پانیذ: بابا الان شما هم به من بگید بت یه پسره غریبه ازدواج کنم اینطوری میکنم
بابا پ : خودتو با اون بیشرف مقایسه نکن
پانیذ : بابا خواهش میکنم باهاش حرف بزنید
بابا پ : عمرا صد سال دیگ هم نمیرم
پانیذ : بابا ریه هاش عفونت کرده اگه استراحت نکنه تحت درمان نباشه میمیره
میفهمید
بابا پ : همونطور که مادرتو مش میمیره
پانیذ : بابا اون نکشته مامانو
بابا پ : چرا اون عوضی کشته
پانیذ : بابا اونم بچته نباید اینطوری بهش بگی
بابا پ : برا بار هزارم من بچه ای به اسم ارسلان ندارم
دیگ هم راجبش حرفی ندارم
پانیذ : اما بابا
بابا پ : هیچی نگو پانیذ دیگ
ادامه دارد....
پارت ۶۰
arslwn
رفتم برا خودم چایی بریزم
امیر : ارسلان تو برو بخاب من میارم برات
ارسلان : امیر مگ فلجم خودم میریزم
امیر : چه ربطی دارع برو من میریزم
ارسلان : نه خودم میریزم
امیر : هوففف تو که گوش نمیدی
ارسلان : رفتم چایی ریختم نشستم جلو تلویزیون...
Paniz
رفتم پیش بابام
بابا پ : سلام کجا بودی
پانیذ: پیش ارسلان داداشم
بابا پ : مگه نگفتم حق نداری بری پیش اون
پانیذ : بابا اونم بچته
بابا پ : اون بچه من نیس
من جز تو هیچ بچه ی دیگ ای ندارم
پانیذ : بابا
بابا پ : چرا رفتی پیشش نگفتم دیک نرو
پانیذ : حالش بد شده بود بیمارستان بود
بابا پ : ب درک
نباید میرفتی
پانیذ : باباااا گنا دارع بخدا
بخاطر یه قرون پول نمیتونه استراحت کنه
میفهمی
بابا پ : من گفتم بیاد با این دختره ازدواج کنه هر چی که بخاد بهش میدم گوش نکرد
این بلا ها هم که دارع سرش میاد انتخاب خودش بوده
پانیذ: بابا الان شما هم به من بگید بت یه پسره غریبه ازدواج کنم اینطوری میکنم
بابا پ : خودتو با اون بیشرف مقایسه نکن
پانیذ : بابا خواهش میکنم باهاش حرف بزنید
بابا پ : عمرا صد سال دیگ هم نمیرم
پانیذ : بابا ریه هاش عفونت کرده اگه استراحت نکنه تحت درمان نباشه میمیره
میفهمید
بابا پ : همونطور که مادرتو مش میمیره
پانیذ : بابا اون نکشته مامانو
بابا پ : چرا اون عوضی کشته
پانیذ : بابا اونم بچته نباید اینطوری بهش بگی
بابا پ : برا بار هزارم من بچه ای به اسم ارسلان ندارم
دیگ هم راجبش حرفی ندارم
پانیذ : اما بابا
بابا پ : هیچی نگو پانیذ دیگ
ادامه دارد....
۶۴۳
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.