part¹³🐊🧋🫐
آری « وای وای خدا خیرت بده داشتم سکته می کردم.... اینا رو بذارین روی زخمش جلوی خون ریزی رو میگیره
....صبح روز بعد.....
شین هه « پارچه آغشته به اب سرد رو از ظرف مسی خارج کردم و روی پیشونی مرد جوان گذاشتم..... از دیروز که باهاش ملاقات کردیم همه چیز فرق کرده! میگن ولیعهد گم شده و ارباب خونه نیومده.... کشور در هول و ولا اوفتاده! خیلی دوست داشتم بدونم اون کیه......
_دیروز دوجین پسرک زخمی رو تا خونه خودشون کول کرد و بعد همراه اون مرد جوان که ادعا میکرد همراه پسره رفتن تا دکتر بیارن! به خاطر سرعت عملشون پسر زنده موند اما هنوز بهوش نیومده بود..... شین هه تمام دیشب بالای سرش بود و ازش مراقبت میکرد، حس خوبی داره! وقتی بدونی میتونی به یه نفر کمک کنی
آری « شین شین بدبخت شدیم *نفس نفس
شین هه « باز چی شده ؟ چرا اینجوری اومدی داخل
نخست وزیر « اوه خدای من سرورمممم
شین هه « پشت سر نخست وزیر تعداد زیادی اشراف زاده والا مقام وارد اتاق شدن و فقط از بین حرفهاشون میشد یه چیز رو فهمید..... پسری که ما دیروز همراه خودمون به این کلبه حقیرانه اورده بودیم ولیعهد یه کشور بود!
_از وقتی فهمیده بودن ولیعهد توی خونه اوناست طبیب های سلطنتی و گارد ویژه خونه رو محاصره کرده بودن..... تنها کاری که شین هه و دوستاش کردن این بود که به انبار پناه ببرن و به آینده نامعلوم شون فکر کنن
دوجین « حالا چی میشه؟ میدونید اگه واقعا ولیعهد باشه چه بلایی سرمون میاد؟؟؟؟
محافظ ولیعهد « شما جون ایشون رو نجات دادین نیاز نیست نگران باشید
آری « ت.. تو
دوجین « چرا همون اول بهمون نگفتی ایشون ولیعهد هستن....
محافظ « چطور میتونستم بهتون اعتماد کنم و هویت ایشون رو لو بدم؟
آری « حالا ا.. اون واقعا ولیعهد گوگوریوعه؟
محافظ ولیعهد « اوهوم
دوجین « هه شتر یه غلطی بکن
شین هه « چیکار کنم؟ اصلا کاری هم میشه کرد؟؟؟
سرباز « فرمانده ولیعهد بهوش اومدن
محافظ ولیعهد « مراقبت اینا باش....
*میره بیرون
شین هه « ما الان بازداشتیم؟
سرباز « لازمه برای یه سری توضیحات همراه ما بیاین
::::بازگشت به زمان حال ::::
جیمین « بریم؟
شین هه « اوهوم.... خیلی ممنون
جیمین « میرم حساب کنم تو برو توی ماشین... اینم سوویچ
شین هه « من خودم حساب...
جیمین « لازم نیست! وقتی من هستم لازم نیست شما از کارتتون استفاده کنید....
شین هه « خب پس دفعه بعد من شما رو مهمان میکنم
جیمین « با کمال میل... نمیری؟
_بعد از یه تعظیم کوتاه رفت و سوار ماشین شد... به بکهیون پیام داد که با جیمین ناهار خورده و کلی معذرتخواهی کرد! وقتی جیمین اومد مستقیم به سمت دانشگاه رفتن وقتی به اونجا رسیدن سیلی از خبرنگار مقابلشون به خط شده بودن
شین هه « اوه شت
جیمین « پیاده نشو تا من در رو برات باز کنم
....صبح روز بعد.....
شین هه « پارچه آغشته به اب سرد رو از ظرف مسی خارج کردم و روی پیشونی مرد جوان گذاشتم..... از دیروز که باهاش ملاقات کردیم همه چیز فرق کرده! میگن ولیعهد گم شده و ارباب خونه نیومده.... کشور در هول و ولا اوفتاده! خیلی دوست داشتم بدونم اون کیه......
_دیروز دوجین پسرک زخمی رو تا خونه خودشون کول کرد و بعد همراه اون مرد جوان که ادعا میکرد همراه پسره رفتن تا دکتر بیارن! به خاطر سرعت عملشون پسر زنده موند اما هنوز بهوش نیومده بود..... شین هه تمام دیشب بالای سرش بود و ازش مراقبت میکرد، حس خوبی داره! وقتی بدونی میتونی به یه نفر کمک کنی
آری « شین شین بدبخت شدیم *نفس نفس
شین هه « باز چی شده ؟ چرا اینجوری اومدی داخل
نخست وزیر « اوه خدای من سرورمممم
شین هه « پشت سر نخست وزیر تعداد زیادی اشراف زاده والا مقام وارد اتاق شدن و فقط از بین حرفهاشون میشد یه چیز رو فهمید..... پسری که ما دیروز همراه خودمون به این کلبه حقیرانه اورده بودیم ولیعهد یه کشور بود!
_از وقتی فهمیده بودن ولیعهد توی خونه اوناست طبیب های سلطنتی و گارد ویژه خونه رو محاصره کرده بودن..... تنها کاری که شین هه و دوستاش کردن این بود که به انبار پناه ببرن و به آینده نامعلوم شون فکر کنن
دوجین « حالا چی میشه؟ میدونید اگه واقعا ولیعهد باشه چه بلایی سرمون میاد؟؟؟؟
محافظ ولیعهد « شما جون ایشون رو نجات دادین نیاز نیست نگران باشید
آری « ت.. تو
دوجین « چرا همون اول بهمون نگفتی ایشون ولیعهد هستن....
محافظ « چطور میتونستم بهتون اعتماد کنم و هویت ایشون رو لو بدم؟
آری « حالا ا.. اون واقعا ولیعهد گوگوریوعه؟
محافظ ولیعهد « اوهوم
دوجین « هه شتر یه غلطی بکن
شین هه « چیکار کنم؟ اصلا کاری هم میشه کرد؟؟؟
سرباز « فرمانده ولیعهد بهوش اومدن
محافظ ولیعهد « مراقبت اینا باش....
*میره بیرون
شین هه « ما الان بازداشتیم؟
سرباز « لازمه برای یه سری توضیحات همراه ما بیاین
::::بازگشت به زمان حال ::::
جیمین « بریم؟
شین هه « اوهوم.... خیلی ممنون
جیمین « میرم حساب کنم تو برو توی ماشین... اینم سوویچ
شین هه « من خودم حساب...
جیمین « لازم نیست! وقتی من هستم لازم نیست شما از کارتتون استفاده کنید....
شین هه « خب پس دفعه بعد من شما رو مهمان میکنم
جیمین « با کمال میل... نمیری؟
_بعد از یه تعظیم کوتاه رفت و سوار ماشین شد... به بکهیون پیام داد که با جیمین ناهار خورده و کلی معذرتخواهی کرد! وقتی جیمین اومد مستقیم به سمت دانشگاه رفتن وقتی به اونجا رسیدن سیلی از خبرنگار مقابلشون به خط شده بودن
شین هه « اوه شت
جیمین « پیاده نشو تا من در رو برات باز کنم
۲۶.۶k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.