رمان(عشق)پارت۵۳
(یکدفعه فرید به عمر شلیک کرد و عمر افتاد زمین و بیهوش شد و سوسن هم با گریه رفت سمت عمر). سوسن(باگریه):عمر....عمررررر😭😭😭😭😭😭توروخدا بیدارشو😭😭😭😭😭😭😭عمر من بدون تو نمیتونم💔💔💔💔💔 فرید توروخدا بیا ببریمش بیمارستان خواهش میکنم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭. فرید:نه نمیشه. (پلیس اومد).نکته=(یک ساعت قبل عمر به پلیس زنگ زد و همه چیزو بهشون گفت و قرار بود که یک ساعت بعد اونجا باشند چون راهش طولانی بود و یک ساعت طول میکشید چون کارخونه متروکه بیرون شهر بود). پلیس:اسلحه هاتونو بندازین. «یک ساعت بعد بیمارستان». (همه اومده بودن و داشتن سوسن رو آروم میکردن). آسیه:دختر آروم باش یه ذره به فکر بچت باش لطفا😢. سوسن(باگریه):چطور میتونم آروم باشم😭😭😭😭. آیبیکه:ببین عزیزم من بهت قول میدم که هممون با شادی از اینجا میریم😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢. قدیر:آیبیکه راست میگه من مطمئنم که با شادی از اینجا میریم......ببین سوسن تو حامله ای نباید انقدر به خودت فشار بیاری.......آروم باش لطفا😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢. برک:سوسن....بهت قول میدم که حال عمر خوب میشه😢. دوروک:همینطوره.....انقدر خودتو اذیت نکن😢😢😢😢. کآن:عمر خیلی قویه مطمئنم که زود خوب میشه😢😢. یاسمین:کآن راست میگه عمر خیلی قویه😢😢😢😢. سوسن(باگریه):اگه چیزیش بشه چی؟😭😭😭😭😭😭. اوگولجان:مطمئنم که پسر عموم سالم از اتاق عمل میاد بیرون نگران نباش😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢. سارپ:آبجی جونم یه ذره آروم باش میترسم بلایی سرت بیاد اینجوری نکن لطفا مطمئنم که حال عمر خوب میشه😢😢. هاریکا:آروم باش سوسن مطمئنم که پسر خالم خیلی زود حالش خوب میشه.....عمر خیلی خیلی قویه😢😢😢😢. تالیا:عمر وقتی بهوش بیاد دوست داره تورو شاد ببینه اگه بفهمه که با خودت اینجوری کردی خیلی ناراحت میشه😢. نکته=(تالیا خواهر برک هست و دختر رسول و آیلا هست). سوسن:اگه خوب نشد چی اون موقع چیکار کنم😭😭😭. (سلیم از اتاق عمل اومد بیرون). تولگا:سلیم چیشد....عمر چطوره😢😢😢😢😢😢😢؟. سلیم:.........
۴.۹k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.