بدترین تناسخ
قیافم نسبت به قبل تناسخ خیلی گل شده بود ولی بازم خاص نبود موهام قهوه ای و چشمام قهوه ای بود حال کردم ولی نه زیاد پوستم صاف بود به به کمرو جون. بیخیال تعریف از خودم شدم و به سمت آشپزخانه رفتم یه خانم و یک آقا و همون پسر کوشولو ی خودمون سر میز نشسته بودن
که زنه منو دید و گفت هاناکو مدرسه دیر میشه ها بدو صبحونه بخور
لعنتی اینجا هم مدرسه و درسا ولم نمیکنن
یه پپوفیی کردم و نشستم و صبحونه چی بود؟ املت برنجج واححح وخینخروح
اولین غذای ژاپنی
بسملا گفتم و سریع خوردم که مرده گفت هاناکو امروز نمیتونم برسونم پس پیاده برو ناتسو هم بات میاد باشه
یه باشه ای گفتم صبحونه تموم شد که رفتم تو اتاقم تا لباس مدرسه رو بپوشم چشمم به یه لباس خورد که لعنتییییی
یه سیس گرفتم( عکس بالا) و لعنت فرستادم بر این زندگییی من با شخصیت اصلی یعنی تاکه هم مدرسه ایممم
لباسا رو پوشیدم دامنش کوتا بود بخاطر همین یه شلوارک جذب نسبتا کوتا هم زیرش پوشیدم و طبق برنامه ب روی دیوار کتابو رو گزاشتم و کیفمو برداشتم ننه ام خوراکی بم داد و گزاشتم تو کیفم دست ناتو رو گرفتم و از آن خانه فرار کردوممم
ولی به یه مشکل بر خوردم من راه مدرسه رو بلد نیستم ناتسو هم انگار دبستانی عه و با خودش به مدرسه رفتم ولی الان بیکارم چون راه خونه رو بلد نیستم و راه مدرسه هم بلد نیستم از اونجایی که یه گوشی جیگیلی توی جیبم بود با اثر انگشت بازش کردم و خب آدرس ها سیو شده بودن الان برای مدرسه رفتن دیره ازش برای برگشت استفاده میکنم. تا اونموقع توی توکیو ولو بودم
که به جاهای خوبی رسیدم. چند نفر داشتن دعوا میکردن و خب بهتره دیدنو کنار بزارم و گورمو گم کنم ولی قلبش گونده گولاخه منو دید و ....
پارت ۲
که زنه منو دید و گفت هاناکو مدرسه دیر میشه ها بدو صبحونه بخور
لعنتی اینجا هم مدرسه و درسا ولم نمیکنن
یه پپوفیی کردم و نشستم و صبحونه چی بود؟ املت برنجج واححح وخینخروح
اولین غذای ژاپنی
بسملا گفتم و سریع خوردم که مرده گفت هاناکو امروز نمیتونم برسونم پس پیاده برو ناتسو هم بات میاد باشه
یه باشه ای گفتم صبحونه تموم شد که رفتم تو اتاقم تا لباس مدرسه رو بپوشم چشمم به یه لباس خورد که لعنتییییی
یه سیس گرفتم( عکس بالا) و لعنت فرستادم بر این زندگییی من با شخصیت اصلی یعنی تاکه هم مدرسه ایممم
لباسا رو پوشیدم دامنش کوتا بود بخاطر همین یه شلوارک جذب نسبتا کوتا هم زیرش پوشیدم و طبق برنامه ب روی دیوار کتابو رو گزاشتم و کیفمو برداشتم ننه ام خوراکی بم داد و گزاشتم تو کیفم دست ناتو رو گرفتم و از آن خانه فرار کردوممم
ولی به یه مشکل بر خوردم من راه مدرسه رو بلد نیستم ناتسو هم انگار دبستانی عه و با خودش به مدرسه رفتم ولی الان بیکارم چون راه خونه رو بلد نیستم و راه مدرسه هم بلد نیستم از اونجایی که یه گوشی جیگیلی توی جیبم بود با اثر انگشت بازش کردم و خب آدرس ها سیو شده بودن الان برای مدرسه رفتن دیره ازش برای برگشت استفاده میکنم. تا اونموقع توی توکیو ولو بودم
که به جاهای خوبی رسیدم. چند نفر داشتن دعوا میکردن و خب بهتره دیدنو کنار بزارم و گورمو گم کنم ولی قلبش گونده گولاخه منو دید و ....
پارت ۲
۱۷۸
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.