بوکسر دوست داشتنی:)
بوکسر دوست داشتنی:)
P12
ته: من که موافقم!
شوگا: اه لعنت بهش...
ا.ت: چی شده داداشی؟
شوگا: از شرکت تماس گرفتن کار فوری پیش اومده..من باید برم..امیدوارم بعدا بتونیم باهم وقت بگذرونیم و آشنا بشیم پسرا! فعلااا
ا.ت: خداحافظ داداشی جونمم(بلند.دست تکون میداد)
بینا: منم موافقم..
کوک: ا.ت؟
ا.ت: خب راستش من...میدونی..چیزه، اممم...من مریضم و کمی درد دارم!
ته: تو که از منم سالم تری بچه جون!
ا.ت: آقای کیم وقتی از زندگی دخترونه خبر نداری سکوت کن!
ته: تازه گرفتم چی شد(خنده)
کوک: خب...یعنی در حدی درد داری که نتونی بیای؟(مظلوم.کیوت)
ا.ت: (خجالت)وای خدایا انقدر زود فهمیدن پری*ودم!(تو ذهنش)خببب...به قیافه ی کیوتت نمیتونم نه بگم پس بریم(خنده)
کوک: هورااا(خنده)
P12
ته: من که موافقم!
شوگا: اه لعنت بهش...
ا.ت: چی شده داداشی؟
شوگا: از شرکت تماس گرفتن کار فوری پیش اومده..من باید برم..امیدوارم بعدا بتونیم باهم وقت بگذرونیم و آشنا بشیم پسرا! فعلااا
ا.ت: خداحافظ داداشی جونمم(بلند.دست تکون میداد)
بینا: منم موافقم..
کوک: ا.ت؟
ا.ت: خب راستش من...میدونی..چیزه، اممم...من مریضم و کمی درد دارم!
ته: تو که از منم سالم تری بچه جون!
ا.ت: آقای کیم وقتی از زندگی دخترونه خبر نداری سکوت کن!
ته: تازه گرفتم چی شد(خنده)
کوک: خب...یعنی در حدی درد داری که نتونی بیای؟(مظلوم.کیوت)
ا.ت: (خجالت)وای خدایا انقدر زود فهمیدن پری*ودم!(تو ذهنش)خببب...به قیافه ی کیوتت نمیتونم نه بگم پس بریم(خنده)
کوک: هورااا(خنده)
۱۲.۱k
۰۹ آبان ۱۴۰۳