𝑝𝑎𝑟𝑡3
یک دفعه ته نشست(کامل رو زمین نشست) تا هم قد من بشه تا بتونه راحت تر حرف بزنه.
گفت تو نبیاد تو اتاقی که تن درش یک نوشته داری بری(چون وسایل رابطش اونجا بود و هر شب میرفت
اونجا...😐) جیا با ترس گفت جیا:چِ... چرا(قیافه
ته:😶) ته:اونجا...اونجاعههه...جن داره😄
جیا:اها... باشه(ترس و استرس) ته:ازم میترسی؟
جیا:اره... نه یعنی اره... نه. ته:خنده کرد😂😐
دستش رو گرفت گذاشتش رو مبل.
ته:چرا میترسی؟ (با لبخند)
جیا:عوووم... خوب نمیدونم🙁
راستش یکم سخته خانواده و دوستمو
از دست دادم یکم سخته (با بغض)
ته:اره خوب میدونم🙂ولی...
جیا:ولی... چی
ته:خلاصه الان خانواده جدید داری🙂
جیا:اما هیچی پدر و مادرم نمیشه و اینکه از دوستم هم دور شدم(ر. یـ. د بهش😂)
ته: ببین تو اتقت برو و بی سرو صدا بیرون نیا
(چون هر لحظه خونه امکان داره صحنه هایی که واسه همه مناسب نباشد پیش بیاد.. 😶)
باشه
دیر گذاشمتش میدونم ولی دیگه
تکرار نمیشه و بی زحمت درکنار خوندن فالو کن و لایک کن ممنون😇
گفت تو نبیاد تو اتاقی که تن درش یک نوشته داری بری(چون وسایل رابطش اونجا بود و هر شب میرفت
اونجا...😐) جیا با ترس گفت جیا:چِ... چرا(قیافه
ته:😶) ته:اونجا...اونجاعههه...جن داره😄
جیا:اها... باشه(ترس و استرس) ته:ازم میترسی؟
جیا:اره... نه یعنی اره... نه. ته:خنده کرد😂😐
دستش رو گرفت گذاشتش رو مبل.
ته:چرا میترسی؟ (با لبخند)
جیا:عوووم... خوب نمیدونم🙁
راستش یکم سخته خانواده و دوستمو
از دست دادم یکم سخته (با بغض)
ته:اره خوب میدونم🙂ولی...
جیا:ولی... چی
ته:خلاصه الان خانواده جدید داری🙂
جیا:اما هیچی پدر و مادرم نمیشه و اینکه از دوستم هم دور شدم(ر. یـ. د بهش😂)
ته: ببین تو اتقت برو و بی سرو صدا بیرون نیا
(چون هر لحظه خونه امکان داره صحنه هایی که واسه همه مناسب نباشد پیش بیاد.. 😶)
باشه
دیر گذاشمتش میدونم ولی دیگه
تکرار نمیشه و بی زحمت درکنار خوندن فالو کن و لایک کن ممنون😇
۱۰.۸k
۱۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.